۱۳۸۷ مرداد ۲, چهارشنبه

زندگینامۀ استاد پوهاند دکتر مجاور احمد زيار

دکتر مجاور احمد زيار، زبان‌شناس و ایران‌شناس افغان


فشردۀ از زندګينامۀ استاد پوهاند دکتر مجاور احمد زيار زبان‌شناس، آريانشناس، ادبياتشناس، نژادشناس، باستانشناس، تاريخنويس، منتقد اجتماعی، شاعر، نويسنده، داستاننويس، پژوهشګر، مترجم، فلکلوريست و ژورنالست.

استاد پوهاند دکتر مجاور احمد زيار به تاريخ ٣١/٣/١٣١۵ خورشيدی مطابق ۵ اپريل ۱٩۳٧ ميلادی در يکی از روستاها واقع در دامنه‌های سپين غر(شنوار) به نام حصارک مربوط ولسوالی رود مزينه ولايت ننګرهار افغانستان در يک خانوادۀ بی بضاعت چشم به جهان کشوده است. در سن ٩ سالګی که هنوز شاګرد صنف سوم مکتب بود، از سا يۀ پدر محروم شده و با مادر و دو برادر کوچکش زندګی مشقت‌باری را تا پايان مکتب ابتدايۀ شش ساله متحمل ګرديده است.

در سال ١٣٣٢خورشيدی با ګذراندن امتحان شمول در زمرۀ شاګردان مستحق ليليه، چانس شمول در دارالمعلمين کابل را به دست آورد که تا سال ١٣٣٧ آن را به پايان رسانيد. سپس تحصيلاتش را در پوهنځی زبان و ادبيات پوهنتون کابل، در رشتۀ زبان و ادبيات پشتو تا درجۀ لسانس ادامه داد.

مدت چهار سال به حيث عضوی کادر علمی و تحقيقی پوهنځی ياد شده و موئسسۀ زبانشناسی مربوط به ګردآوری و پژوهش ګويش های حدود دوازده زبان بافلکلورهای مربوط در اطراف و اکناف کشور در چهارچوب پروژۀ اطلس زبانشناسی افغانستان از سوی يونسکو و زير نظر آريانشناسان اروپايی پرداخت.در پاداش همين فعاليت های پژوهشی سکالرشيپ کشور سويس رانصيب ګرديده، تحصيلات عالی تا بلندترين درجۀ اکادميک «دکترای ديفل» در رشته‌های زبانشناسی عمومی، آريانشناسی و نژادشناسی در پوهنتون برن را به دست آورد.

تدريس در فاکولتۀ زبان و ادبيات را از سرګرفت و در عين حال مسئووليت ګردانندګی پس از برګشت از سويس در آ غاز سال ١٣٥١ خورشيدی (آوايل مارچ ١٩٧٢ ميلادی) کار مجلۀ وژمه و نشرات ديپارتمنت زبان وادبيات پشتو برايش سپرده شد.

پس از تحول ٧ ثور ١٣٥٧ مدتی رياست مرکز بين‌المللی تحقيقات پشتو در اکادمی علوم افغانستان را با حفظ حقوق استادی پوهنتون به پيش برد. سپس رهسپار زندان پلچرخی ګرديد.بعد از رهايی از زندان به حيث عضو کميسيون احيای موزيم ملی و همزمان عضو کميتهء نظارت و کنترول نشرات راديو- تلويزيون واخبار و جرايد کار کرد.

به تعقيب آن رياست سازمان صلح و همبسته ګی و دوستی افغانستان را به عهده ګرفت.

از خزان سال ١٣٥٩ تا اواخر سال ١٣٦٢ خورشيدی به حيث رئيس فاکولتۀ زبان و ادبيات پوهنتون کابل ايفای وظيفه نمود. از سال ١٣٦٣ تا ١٣٦٥ به صفت استاد مهمان وظيفۀ تدريس افغانشناسی در شعبۀ آريانشناسی پوهنتون هومبولت برلين را به پيش برد. پس از برګشت به کشور باز هم وظيفۀ استادی در فاکولتۀ زبان و ادبيات را ادامه داد.

با سقوط حکومت دکتر نجيب‌الله و رسيدن مجاهدين بر سر قدرت در ٨ ثور ١٣٧١ کابل را همراه با فاميلش به قصد پشاور ترک ګفت. مدتی به حيث استاد و رهنمای پروګرام ماستری و داکتری در ديپارتمنت پشتوی پوهنتون پشاور اشتغال داشت و در ضمن کارهای پژوهشی ادبی، علمی و فرهنګی که در پهلوی تدريس از مصروفيت‌های هميشګی اش به شمار ميرود، را درآنجا ادامه داده، و افزون بر مقاله‌ها، شماری از کتاب‌های علمی و ادبی را به هزينۀ شخصی به چاپ سپرد. با وجود اين همه مصروفيت‌ها علايقش را با پوهنتون کابل يکسره قطع ننموده، با تحمل نا هنجاری ها در کشور در پوهنځی مربوط، کار تدريس را تا اواخر سال ۱٩٩۵ ماهی يک هفته نيز به پيش برد.

اواخر سنبلۀ ١٣٧٥ مطابق ستمبر ١٩٩٦ با استفاده از ويزۀ قانونی از سفارت انګلستان در اسلام‌آباد رهسپار اين ديار شده و تا اکنون زندګی جلای وطن را با فاميلش در شهر پوهنتونی اکسفورد به سر ميبرد، ولی رشتۀ پژوهش های علمی از راه ارتباط وهمکاری با شعبات خاورشناسی پوهنتون‌های اکسفورد، کيمبرج و لندن بيشتر از پيش ادامه داده و توانسته است، تا حال به تعداد ۳٨ اثر ادبی و زبانشناختی به چاپ رساند. ضمنا با شماری از نشريه‌ها اعم از درون مرزی و بيرونمرزی و سايت های انترنيتی افغانی در تهيۀ مطالب و مقالاتی در ارتباط مسايل زبانی، ادبی و سياسی همکاری قلمی داشته و در همايش های مربوط شرکت جسته است.

.استاد زيار کار شاعری و نويسندګی را از صنف هشتم مکتب آغاز کرده و نخستين شعرش را به زبان فارسی در بهار ١٣٣٤ خورشيدی سروده و ازآن به بعد در مطبوعات کشور حضور فعالی داشته است. وی در مدت زمان پنجاه سال افزون بر ٢٠ دفتر شعر و داستان حدود ١٣٠ اثر مستقل که بيشترينۀ آن ها پژوهشهای ګويشی در بيش از دوازده زبان افغانی، در راءس پشتو و پارسی دری را تشکيل ميدهد، در قيد نګارش آورده است.

فعاليت ژورنالستی که. از سال ۱۳۳٨ خورشيدی يعنی ازسال اول تحصيلش در فاکولتۀ زبان و ادبيات از ګزارشګری روزنامۀ هېواد تا امروز ادامه داشته، از سر ګرمی‌های فرعی ولی مستدام پوهاند زيار می‌باشد. درسال چهارم تحصيلی معاونيت و از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵٤ مسوؤليت (وژمه) و نشرات پشتوی فاکولتۀ ادبيات را به عهده داشت. زمانی نمايندۀ افتخاری روزنامۀ پيام ارګان نشراتی ح.د.خ.ا. در آلمان شرق بوده و دراين اواخرمسوؤليت پيشبرد نشريۀ دوماهۀ» نهضت ايندۀ افغانستان» را به دوش ګرفته است.

دکتر زيار از بابت شمار آثار پژوهشی و آفرينشی همراه با بيش از سه هزار مقالۀ علمی و ژورنالستيک به زبان‌های پشتو، فارسی، آلمانی و انګليسی بالاترين رکورد بعد از علامه عبدالحی حبيبی در افغانستان را دارا ميباشد. شماری آثار مستقل که تا حال از وی به چاپ رسيده، به ٣٨جلد ميرسند، از جمله کتب درسی: تيزس دکترا(به زبان آلمانی)، دستور زبان پشتو، واژه‌شناسی پشتو، طرز نګارش معياری پشتو ، قواعد ويژۀ شعر پشتو، پشتو و پشتون‌ها در روشنی زبانشناسی و فيلولوژی آريانی (ايرانی)، فرهنګ واژه‌های نو در پشتو با معادلت‌های فارسی، عربی، اردو و انګيسی، فرهنګ سرينه‌ها و پسينه‌های انګليسی- پشتو، زبان ادبی خوشحال خان خټک و غيره. از زمرۀ آثار آفرينشی ګزينۀ داستان‌های کوتاه، يک رمان و ١٧ دفتر شعر.

از مقالات و تراجم مهمی استار زيار به زبان های پشتو، پارسی، انګليسی و آلمانی به ګونۀ زير خلاصه ميشود:

مختصری پيرامون وجه تسميۀ خراسان و ترکيبات اسمی زبان فارسی نشرشده در مجلۀ خراسان، ارګان نشراتی مرکز زبان و ادبيات دری اکادمی علوم افغانستان، پښتو زبان پښتون‌ها به مثابۀ عمده‌ترين زبان اريانای شرقی(دومين جلد مجموعۀ مقالات سومين همايش پژوهش درفرهنګ باستان و شناخت اوستا، انجمن رودکی، پاريس ۱٩٩٨)، افغانستان مهد پيدايش نی، بلکه مهد پرورش فارسی دری است، از غلطی های مشهور ديرين تا واقعيت‌های علمی امروزين نشرشده در «آريانای بيرونمرزی»، زبان، نقش و کاربرد ان- از روزنامه تا سايت انترنيتی، بازهم از رويات و ګومګو های تاريخی - ادبی تا موازين ساينتيفيک زبانشناختی در مورد خاستګاه زبان پارسی(به شمول ګويش های افغانی و تاجيکی)- دو مقالۀ اخير از مدتی به اينسو در سايت نهضت اينده، ټول افغان ان لاين ګرديده، ساختار اتنو- لنګويستيک افغانستان(به زبان انګليسی در مجلۀ بيا ض، دهلی)، لويه جرګه(به زبان آلمانی در ګاهنامۀ بيونې، المان شرق)، پټه خزانه. واقعيت دارد و ساختار واژګانی پشتو(به زبان آلمانی در فصلنامۀ پشتو مربوط اکادمی علوم افغانستان).

از جملۀ ترجمه‌های مستقل کتابی از آلمانی به پشتو مانند: د کنېشکاد سره کوتل ډبرليک، پښتانه او ورونه مليتونه و همچنان برګردان پټه خزانه به آلمانی باتحليل و تجزيۀ دستوری برای شارل کيفر افغانستانشناس فرانسوی. البته تراجمی که تا امروز به ګونۀ پراګنده در رسانه‌ها از وی به چاپ رسيده، بی‌شمارند.

در راستای فعاليت‌های علمی- فرهنګی ديګر پوهاند دکتر زيار همانا شرکت فعال وی در همايش‌های علمی در داخل و خارج از افغانستان ميباشد، از جمله در دو همايش ساليانۀ« پژوهش در فرهنګ باستان و شناخت اوستا» در همبورګ المان و ګوتنبورګ سويدن در سال‌های ١٩٩٨و ٢٠٠٠ميلادی. اشتراک در فستيوال ادبيات افغانستان در مسکو، ليننګراد، باکو، دوشنبه و تاشکند( شوروی) در جون ۱٩٨۰. ايراد لکچرها در پوهنتون‌های دهلی، جواهر لال نهرو، حيدراباد، بمبی، عليګر و پنجاب هند. شرکت در چندين سيمينار اکادمی و ديپارتمنت پشتوی پوهنتون پشاور پيرامون وحدت املايې انشايی و کمپيوترايزيشن پشتو بين سال‌های ۱۳٧۱ و ۱۳٧۵. تعداد مصاحبه‌های که پوهاند زيار از حدود سی و پنج سال به اين سو با رسانه‌ها اعم از طباعتی و الکترونيکی در داخل و خارج از کشور انجام داده است، به صدها ميرسند.

شخصيت برازنده و چند بعدی پرفيسور زيار به مثابۀ استاد دانشګاهی (با پيشينۀ ٣٥ ساله)، زبانشناس، آريانشناس، ادبياتشناس، نژادشناس ، پژوهشګر، شاعر، نويسنده، فلکلورېست، ژورنالست، مترجم، منتقدادبی و اجتماعی... و در حال حاضر به منزلۀ يګانه متخصص ورزيدۀ زبان‌های آريانی، اعم از باستانی، ميانګين و نوين در ميان دانشمندان و فرهنګيان افغانی، ايرانی و آريانشناسان غربی دارای نام و نشانی بوده، نيم قرن از زندګی‌اش را وقف شګوفايی و بالندګی دانش و فرهنګ ملی نموده است.

استاد دکتر زيار در راستای عيارساختن زبان مادری‌اش با معاير زبانشناسی نوين و بويژه آريانشناسی، نقش پيشاهنګانه داشته، بيشترينه سعی و تلاش را دراين زمينه به خرچ داده است. در عين زمان، يکی از نوګرايان و پايه ګذاران شعر نو،آزاد و سپيد در پشتو نيز به شمارميرود. چنا نکه شاعر و نويسندۀ برجسته آقای بيرنګ کوهدامنی طی يا دداشتی بر دفتری شعری شان «اند و ژوند» در سال ١٣٦٦ به اين ارتباط مينويسد :

« ... ګذشته ازين، دکتور مجاوراحمد زيار در راه تشکل زبان واحد معياری و ادبی پشتو و وضع دانشواژه های نوين پشتو در برابر برخی اصطلاحات و واژه های خارجی کوشش‌های با يسته‌ی به سامان رسانيده است که بر ارباب علم و ادب پوشيده ‌نيست. پوهاند دکتور زيار را ميتوان از پيشګامان شعر آ زاد پشتو دانست که از سال هاپيش قا لب سنتی را شکسته و در اوزان آزاد تجربه های کرده که راه اورا ديګران دنبا ل کرده اند. کوشش های اين زبانشناس شاعردر راه نجات شعر پشتو از ابتذا ل و توقف نيز درخور يادآوری است که با جسارت يک شاعر و منتقد نترس دراين راه هميشه مبارزه کرده است.»

سيد رفعت حسينی شاعرنامدار پارسی دری درارتباط توصيف شخصيت چند بعدی پرفيسور زيار اين قول يکی ازبزرګان دانش و خرد را به جای دانسته است که: «شعر کمترين فضيلت او است.»

استاد عبدالروؤف بينوا يکی از دانشمندان و شعرای سرشناس کشورما ضمن پيشګفتاری بر ګزينۀ شعری‌اش (ګلکڅونه ۱۳۶۶) مينويسد «که څه هم د شينوارو په (حصارک) کې پيداشوی دی، خو له کوشنيوالي څخه نه حصارېدونکی طبيعت لري. ځکه يې نو(زيار) ځانته تخلص ټاکلی دی چې د ده د تلاش، سعې، فعاليت او تجسس ښکارندوی دی... . څو کاله وروسته چې وطن ته راځي، د ژبپوهنې متخصص او د پښتو ژبې د ګړدود د وچ ډګر ستر ګړدودوال ځنې جوړ شوی او د نويو وييونو(لعتونو) په جوړولو کې يې هم لوی لاس موندلی وو...).

خاورشناسان آريانشناسی از جمله استاد مورګنستيرن (ناروی)، لازار و شارل کيفر(اعضای اکادمی فرانسه)، لورنس (آلمان)، پنزل(امريکا). نيز طی تقريظ‌هايی بر تزس دکتورا و ديګر اثار پژوهشی در بارۀ زبان‌ها و ګويش‌های افغانستان، بويژه پشتو او را به مثابۀ زبانشناس و اريان شناس باصلاحيت و پشتکار افغانی در چهار دهۀ اخير ستوده‌اند. در ميان خاورشناسان ويژۀ آريانی - افغانی کمتر کسی سراغ مى‌شود که در کارهای پژوهشى‌اش در زمينه از آثار اين دانشمند بى‌بديل کشور ما سودی نجسته باشد.

دکتر زيار به ګونه‌يی که از آفرينش‌های ادبی و نوشته‌های انتقادی و اجتماعی‌اش پيدا است، يکی از مبارزين سرسخت چپی و انقلابی به شمار رفته، قربانی‌های زيادی را برای رهايی مردم عقب‌مانده و بلاکشيدۀ کشورش از رنج و عذاب، درماندګی، بې فرهنګی و بدبختی متحمل ګرديده است. با آنکه با حزب دموکراتيک خلق افغانستان و رهبری آن، حتا در مدت زمان عضويتش سر سازګاری نداشته و آن را به هيچ وجه ايدال نميدانست، ولی قطب مخالف متشکل از ګروه‌های چپ و راست افراطی اعم از ماويست‌ها، ملی‌ګرايان دست راستی، سيکتاريست‌ها... که محور اصلی آن را بنيادګرا يا ن مذهبی قرون وسطايی تشکيل مى‌دادند، به هيچ صورت بديل آن ندانسته و در مبارزه عليه آن خطر مرګ را بارها پذيرا ګرديده است.

از ايديولوژی مارکسيستی با بينش نقادانه و بشرخواهانه پيروی کرده، مارکسيزم دولتی طراز ستا لينستی و ماويستی که بدون ترديد شکست‌های فاجعه‌بار کنونی را در جنبش چپی و انقلابی به سطح همه‌ی جهان، به شمول کشور ما سبب ګرديده، يکسره مردود می‌شمارد.

بنا به همين بينش بود که وی پيوستنش را با پيشګامان«نهضت آيندۀ افغانستا ن» در همان سپيده‌دم پايه‌ګذاری آن در ٢۰۰۱ م. اعلام نموده، تا آرمان ديرينه‌اش را برای رهايی زحمتکشان کشور از ستم طبقا تی، فقر و تنګدستی تحقق بخشد.


منبع
________________________________________

رهین، رسول، کی کیست؟ (در فرهنگ برون مرزی افغانستان - جلد دوم)، سوید: شورای فرهنگی افغانستان، چاپ ۱۳٨۶ ش.

۱۳۸۷ مرداد ۱, سه‌شنبه

کارنامه و منش و کنش ِاستاد ابراهیم پورداوود

ابراهیم پورداوود، اوستاشناس، پژوهش گر برجسته‌ی ایران باستان


استاد «ابراهیم پور داوود» پسر حاجى داوود یكى از مالكان و تجار بنام گیلان در آدینه بیستم بهمن ماه ۱۲۶۴ خورشیدی در محله‌ی سبزه میدان رشت تولد یافت. درباره‌ی خودش گفته است:

«در زاد و بوم خود رشت در مكتب، اندكى خواندن و نوشتن آموختم ... در آن روزگاران هنوز در رشت مدارس جدید وجود نداشت. پدرم كه از بازرگانان و ملاكین بود میل داشت كه من و برادرانم چیزى بیاموزیم، ناگزیر مرا به مدرسه «حاجى حسن» فرستاد. سال‌‌ها در آنجا صرف و نحوى خواندم و از رییس آن مدرسه سید عبدالرحیم خلخالى كه در ۲۹ خرداد ۱۳۲۱ در تهران به بخشایش ایزدى پیوست، استفاده كردم ...»

در اردیبهشت ۱۲۸۴ به اتفاق برادرش سلیمان داوود زاده و استادش زنده یاد خلخالى به تهران آمده و به اختیار خود از علوم متداول آن دوره، طب قدیم ایران را برگزید. چند ماهى نیز در مدرسه «آلیانس فرانسه» مقدمات فرانسه را آموخت. پدرش اجازه ی مسافرت به خارج نمى‌داد، به ناچار در تیرماه ۱۲۸۷ چند روز پیش از وفات مظفرالدین شاه به قول خود، «رو به گریز نهاده، از بی راه از عراق (اراک) و كرمانشاه و بغداد به طرف بیروت حركت كرد. و در هنگام زمستان با رنج و مشقت بسیار خود را به مقصد رساند و به مدت دو سال در آنجا به تحصیل ادبیات فرانسه پرداخت.در شهریور ۱۲۸۹ به فرانسه رفت و در دانشگاه پاریس به تحصیل حقوق مشغول شد. در ۱۲۹۴ فرانسه را ترک كرده و به آلمان رفت و حقوق را ادامه داد. «... بارى در آلمان ماندنى شدم. زبان آن دیار را آموختم و باز چند سالى در دانشكده ی برلین حقوق خواندم. اما نمى‌دانستم كه این تحصیل به چه كارم خواهد آمد. در دل حس مى‌كردم كه عشق و علاقه‌ام تحصیلى است كه به ایران باستان مربوط باشد. به یاد دارم روزى در دبیرستان بیروت، استاد فرانسه ما موضوعى از براى امتحان به ما داد. من به جاى آنكه آن موضوع را بنویسم، چیزى نوشتم راجع به ایران باستان و به همین ملاحظه كه از موضوع خارج شده بودم، نمره ی بدى گرفتم. بنابراین صلاح در این بود كه دست از حقوق بكشم، چنانكه دستم از طب قدیم كوتاه شد. همانطور هم شد. روزى كه دیدم به چند زبان اروپایى آشنا هستم و به كتبى كه درباره‌ی ایران باستان نوشته شده دسترسى دارم و مى‌توانم از استادان بزرگ خاورشناس بهره‌‌ور شوم، بساط حقوق را برچیده منحصرا ایران را موضوع تحصیل و مطالعه‌ی خود قرار دادم. این زمینه بسیار پهناور كه از هزار سال پیش از مسیح تا هفت سده پس از میلاد امتداد دارد، كافى است كه كسى را در مدت شصت و هفتاد سال به كار و كوشش وادارد ...»

دانشمند پارسى «بهرام گور انكساریا»، درباره‌ی تحصیلات پورداوود در رشته‌ی ایران باستان، در مقدمه‌ی یشت‌ها مى‌نویسد: «... به آلمان براى مطالعات خاورشناسى شتافت و سال‌ها از محضر استادان بزرگ، ادبیات مقدس و معارف زرتشتى را در آلمان و فرانسه بیاموخت و بدان درجه شایستگى رسید كه توانست ترجمه اى از سرودهاى پیامبران ایران كه به زبان كهن اوستایى تقریر شده، به زبان نوین ایرانى (پارسى) به جهان ارزانى دارد ...»

ابراهیم پورداوود در جوانى شور سیاسى داشت و اشعار ملى و وطنى مى‌سرود... او پس از اینكه از بیروت براى ادامه تحصیل به پاریس آمد، فعالیت سیاسى دامنه‌دارى را آغاز كرد و با مجامع ایرانیان و محافل سیاسى فرانسویان براى بیان اوضاع تاریک وطن اقدامات مختلفى را پیش گرفت. روزنامه ی ایرانشهر كه به مدیریت او در پاریس نشر شد یكى از آن كارهاست. پورداوود با شور خدمت به مهین به بغداد آمد و روزنامه ی رستخیز را منتشر ساخت. این روزنامه را به طور مستقل به عنوان صاحب امتیاز و سردبیر با نام مستعار گل نخست در بغداد، سپس در كرمانشاه و دیگر بار در بغداد انتشار داد. (۸ اوت ۱۹۱۵ م. تا مارس ۱۹۱۶ م.) در سرمقاله‌ی نخستین شماره‌ی این روزنامه مى نویسد :

«... روزنامه ی رستخیز كه در این روزگاران جنگ از پرده سر به در كرده مى‌خواهد ایرانیان را از این روز رستخیز آگاه ساخته، مانند نفخه صور آنان را به سوى قیامت عظماى رزم بخواند، با زبانى ساده همه ایرانیان را از فرصت این روزهاى تاریخى یادآور است، بدون تمایل به فرقه‌‌اى مخصوص عموم طبقات را از خرد و بزرگ، از توانگر و بینوا به سوى اتحاد و اتفاق مى‌خواند. برخیزید! برخیزید! بشتابید! تا خانه‌ی خود را از دشمن نپرداخته‌اید، از پاى ننشینید ...»
عثمانى‌ها نشر روزنامه را ممنوع ساختند.

پس از بازگشت به ایران نخست به عضویت فرهنگستان در آمد و سپس کرسی ادبیات باستان و زبان اوستا در دانشگاه تهران به او سپرده شد. کتاب اوستا سنگر و تکیه‌گاه استاد پور داوود و تسلط و تبحر او در این زمینه مورد تصدیق همگان و گفته هایش در این زمینه سند و حجت به شمار می‌رفت. ترجمه‌ی اوستا بزرگترین تالیف اوست. و نثر زیبا و شعر گونه‌ای که در این ترجمه بکار برده تسلط او را بر ادبیات فارسی نشان می‌دهد.از پورداوود گزارش اوستا در ده جلد، ایرانشاه، خرمشاه، پوراندخت، گفت و شنود فارسی، هرمزد نامه، و ده‌ها مقاله‌ی تحقیقی در مجلات ایرانی و خارجی به یادگار مانده است. و در سال ۱۳۴۷ در گذشت، آرامگاه او در سبزه میدان رشت واقع شده است.

دکتر جليل دوستخواه، درباره استاد پورداود مى‌نويسد:

ابراهيم پورداود (رشت، ۱۵ اسفند ۱۲۶۴- تهران ٢٧ آبان ۱۳۴۷)، پس از گذراندن دوره‌های آموزشی نخستين در زادگاهش، به يک مدرسه سنتی در حوزه ديني رفت تا درس دين و فقه بياموزد. اما ديری در اين حال و هوا نماند و آن سودا را از سر بيرون کرد و سپس برای پيگيری آموزش، رهسپار بيروت شد که در آن زمان به سبب بودن آموزشگاه‌‌های اروپايي در آن جا، دروازه جهان باختر به شمار مى‌آمد و برخی از خانواده‌های توانا و پويا و پيشرو و آينده نگر ميهنمان، فرزندانشان را بدان جا مى‌فرستادند. ولی در آنجا نيز ديری نپاييد و سرشت بلند پرواز و جستارگرش، پيش از جنگ جهانی يکم، او را به اروپا کشانيد.

پورداود، نخست در فرانسه دانشجوی رشته حقوق شد؛ اما در سفری که به آلمان کرد، به سبب شرايط زمان جنگ، نتوانست از آن کشور بيرون رود و ناگزير از درنگی درازمدت در آن جا شد. او که از اوان نوجوانی دلی پر از مهر و سری سرشار از سودا و شور ايراندوستی داشت و تا بدان هنگام، نتوانسته بود رهرو آگاه و پيگير اين راه شود، محيط آلمان را که با کارهاي والای دانشمندان ايران شناس در دانشگاه ها و پژوهشگاه‌‌هايش پايگاه بزرگ ايرانشناسی در جهان آن روز بود، به درستی مناسب آرمان بلند خويش شناخت. او فرصت اقامت ناگزير در آن سرزمين را غنيمت شمرد و همه توش و توان و همت خويش را بدين کار گماشت و آموزش و پژوهش در گاهان زرتشت و بخش‌های پنجگانه اوستای پسين را به منزله کهن‌ترين سرودها و متنهای برجامانده از ايرانيان باستان، هدف اصلی و دستور کار خويش قرارداد. از آن پس، سالهای دراز با برخورداری از دانش و دستاوردهای ارزشمند پژوهندگان نامدار آن کشور به کار پرداخت و سپس برای نخستين بار، آموخته ها و پژوهيده‌های خود را به زبان مادرى‌اش برگردانيد. او در دهه‌های پس از آن و تا هنگام خاموشى‌اش، دفترهای گزارش و يادداشتهای گاهان و اوستای نو را نخست در هندوستان و بعد در ايران نشر داد و پس از سده‌ها، جای خالی بزرگی را در زبان فارسی پر کرد.

آوازه کوشش و کنش والای پورداود، در اندک زمانی به همه جهان و دلبستگان به فرهنگ باستانی مان رسيد. پارسيان هندوستان در سال ۱۳۰٤ (۱٩٢۵ ميلادی) پورداود را به هند فراخواندند و بزرگداشت شايسته‌ای از وي به کار آوردند. او - که تا سال ۱۳۰٧ در هندوستان ماند - فرصتی زرين يافت که با برخی از خاستگاه های سنتی گاهان شناسی و اوستاپژوهی آشنا شود و با شماری از دانشوران پارسی، در زمينه کار خود گفت و شنود و داد و ستد انديشگی داشته باشد و دامنه گسترده‌تری به پژوهش‌هايش ببخشد.

در همين سفر بود که چاپ چند بخش از گاهان و اوستاي نو را با پشتيبانی و دهش ميزبانان خود آغاز کرد. کاری که آن را پس از بازگشتش به ايران در سال ۱۳۱۶، در تهران پی گرفت.

استاد پورداود در سال ۱۳۰٧ از بمبئی به آلمان بازگشت و کارهای پژوهشی‌اش را با دامنه‌ای فراختر ادامه داد. وی در سال ۱۳۱۱ (۱٩۳٢ ميلادی) به فراخوان رابيند رانات تاگور، شاعر نامدار بنگالی، برای تدريس فرهنگ ايران باستان در دانشگاه وی ويسو بهاراتی در شانتی نيکيتان - که تاگور خود بنيادگذار آن بود - بار ديگر به هندوستان سفرکرد و دو سال ديگر را در آن جا گذراند. در مدت اين سفر، تاگور جشن گلريزان شکوهمندی برای ارج گزاری کوشش ايران شناختی پورداود برگزار کرد و پارسيان هند نيز او را به آيين «يزشن» - که جز زرتشتيان بدان راه ندارند - فراخواندند و حضورش را گرامی داشتند. (به جز وی، تنها سه تن ديگر از غير زرتشتيان، يعنی دانشمندان ايران شناس و اوستاپژوه باختری، هوگ آلمانی، جکسن آمريکايی و منان فرانسوی، بدين آيين راه يافته بودند.)

استاد در سال ۱۳۱۳ از بمبئی به آلمان بازگشت و کار خويش را دنبال کرد. اما در سال ۱۳۱۶، هرچند هنوز کارهای ناتمامی در زير دست داشت و نيازمند به بهره‌گيری از دستاورد دانشمندان آلمانی بود، ناگزير شد که به تهران بازگردد و در آن جا در وضع بسيار دشواری به کار بپردازد. با اين همه، بر اثر پشتکار و همت و اراده نستوهش توانست کمبودها و تنگناها را پشت سر بگذارد و خويشکاری شگرفش را به سرانجامی سزاوار برساند.

دانشگاه تهران که در هنگام بازگشت پورداود به ميهن، تازه دو سه سالی از گشايش آن مى‌گذشت، با تاييد سزاوار پايگاه دانشی و پژوهشی او، کرسی استادی ادب و فرهنگ باستانی ايران را بدو سپرد. وی به منزله بنيادگذار دانش شناخت ايران باستان، از آن زمان تا پايان زندگانی برومندش، افزون بر پروردن صدها دانشجو و پژوهشگر در اين زمينه - که برخی از آنان سپس به استادی در همين رشته رسيدند - به کار گزارش سرودها و متنهای کهن برجامانده ايرانی پرداخت و ميراث گرانمايه‌ای را که سده‌ها ناشناخته و دور از دسترس و فرورفته در غبار فراموشی مانده بود، از هزارتوهای رازآميز بيرون کشيد و به دانشگاه و پژوهشگاه‌‌ها و کتابخانه‌های همگانی و سپس به خانه‌های همه ايرانيان کشانيد و ارج و پايگاه والای آن را بر همه دوستداران ايران آشکار گردانيد.

پورداود در گزارش گاهان و اوستای نو، هيچگاه به دست کم خرسند نشد و تا آنجا که مى‌شد به پيش رفت تا هرچه بيشتر و رساتر بنويسد و ژرفانگري و کنجکاوی کند و گوشه و کنارهای درونمايه سخن را روشنی بخشد. يکی از سودمندترين و آموزنده‌ترين سويه‌های کار او اين بود که در تنگنای خاستگاه‌ها و پشتوانه‌های برجامانده و يافتنی از ايران باستان نماند و همه تاريخ و فرهنگ و ادب هزاره اخير را نيز - که فرآورده‌هايش بيشتر و يافتنی تر بود - در چشم انداز خويش جای داد و راه پيموده بزرگان اهل انديشه و فرهنگ ايران در سده های نزديکتر به روزگارش را با طی زمان و مکان، گام به گام درنورديد و در هر جا که نشان پای از روزگاران سپری شده کهن يافت، آن را غنيمت شمرد و گرامی داشت و پيوند آن را با بنيادها و سرچشمه‌ها در هزاره‌های دور دريافت و آفتابی کرد. استاد در اين رهگذر دهها کتاب تاريخی و ديوان شعر را (خواه به فارسی، خواه به عربی) کاويد و صدها اشاره و بيت و عبارت را از آنها برگرفت و در بافتار گسترده گزارش خود گنجانيد تا خواننده دريابد که سرچشمه سرچشمه‌ها در کجاست. از اين ديدگاه، می‌توان گفت که او نه مترجم يا گزارشگر ساده سرودها و متنهای برجامانده ديرينه، بلکه فراهم آورنده و سامانبخش پاره‌ای پراکنده و ازهم گسيخته فرهنگ پريشان شده ميهن خويش بود. او در اين کنش والايش، شاگرد فردوسی بزرگ بود و پا بر جاي پاي استاد توس گذاشت و اگرچه حماسه‌ای نسرود، هزارهای پس از او، گزارشی حماسه گونه از نياکان، به هم ميهنانش پيشکش کرد. او نخستين کسی بود که در گستره پژوهش، توانست ديوار ميان دو بخش پيش و پس از اسلام تاريخ ايران را فروريزد و به ايرانيان اين روزگار و آيندگان نشان‌دهد که پيشين‌های نه تنها هزارساله، بلکه هزاران ساله دارند و صدها گوهر شب چراغ در گنج شايگان نياکانشان نهفته است.

دوره گزارش گاهان و اوستاي نو پورداود، فرهنگنامه يا دانشنامه تاريخ و ادب کيش مزداپرستی از آغاز تا روزگار وی به شمار ميآيد که هرچند پاره ای از داده‌های آن در پژوهش‌های پسين و با دستيابی پژوهندگان به پشتوانه‌های نويافته، گونه و روايت بهتر و رساتری يافته است، اعتبار پژوهشى‌اش از جهت‌های بسياری همچنان برجاست. اين گزارش، خود سرچشمه بزرگی است برای کوشش‌های پسين شاگردان و رهروان راه فرخنده استاد. برای نمونه، کتاب بسيار ارجمند دوجلدی مزديسنا و ادب فارسی، تاليف استاد زنده ياد دکتر محمد معين، پيگيری سزاوار راه استادش پورداود به شمار مى‌آيد.

دستاورد پورداود، تنها دوره گزارش گاهان و اوستای نو نيست. چندين کتاب ديگر و نيز ده‌ها گفتار جداگانه که همه با بن مايه‌ها و درونمايه‌های فرهنگی ايرانی سر و کار دارند، از جمله نوشته‌های او به شمار مى‌‌آيند.


منبع
________________________________________

برگرفته از: دکتر جليل دوستخواه، یادی از استاد ابراهیم پورداوود، سايت اينترنتی آريابوم

۱۳۸۷ تیر ۲۶, چهارشنبه

ايران‏شناسی [وقتی پارس، ایران شد!]

When Persia became Iran

نوشته: دکتر احسان يارشاطر

This article is a part of "Persia or Iran" by Professor Ehsan Yarshater, published in Iranian Studies, Vol. XXII, No.1, 1989.
In 1935 the Iranian government requested those countries which it had diplomatic relations with, to call Persia "Iran", which is the name of the country in Persian.

The suggestion for the change is said to have come from the Iranian ambassador to Germany, who came under the influence of the Nazis. At the time Germany was in the grip of racial fever and cultivated good relations with nations of "Aryan" blood. It is said that some German friends of the ambassador persuaded him that, as with the advent of Reza Shah, Persia had turned a new leaf in its history and had freed itself from the pernicious influences of Britain and Russia, whose interventions in Persian affairs had practically crippled the country under the Qajars, it was only fitting that the country be called by its own name, "Iran." This would not only signal a new beginning and bring home to the world the new era in Iranian history, but would also signify the Aryan race of its population, as "Iran" is a cognate of "Aryan" and derived from it.

The Iranian Ministry of Foreign Affairs sent out a circular to all foreign embassies in Tehran, requesting that the country thenceforth be called "Iran." Diplomatic courtesy obliged, and by and by the name "Iran" began to appear in official correspondence and news items.

At first "Iran" sounded alien (for non-Iranians), and many failed to recognize its connection with Persia. Some (Westerners) thought that it was perhaps one of the new countries like Iraq and Jordan carved out of the ruins of the Ottoman Empire, or a country in Africa or Southeast Asia that had just been granted independence; and not a few confused it with Iraq, itself a recent entity.

As time passed and as a number of events, like the Allied invasion of Iran in 1941 and the nationalization of the oil industry under Prime Minster Dr Mohammad Mosaddeq, put the country in the headlines, the name "Iran" became generally accepted, and "Persia" fell into comparative disuse, though more slowly in Britain than in the United States.

منبع
________________________________________

برگرفته از: مقاله When Persia became Iran از سایت فارسی نت


تعداد بازديدکنندگان