صورت و پیکر سازی
درهنر اسلامی افغانستان
شادروان استاد احمد علی کهزاد
فرستنده: بنیاد فرهنگی کهزاد
معمولاُ چنین شنیده ایم که در هنر اسلامی کشیدن صورت و ساختن پیکر ممنوع است. از برخی زبانها شنیده ایم که ساختن شبیه جاندار که سایه داشته باشد در آئین اسلامی ممنوع است. با آنکه این مطالب گمان نمیکنم کدام پایه و مدار واقعی داشته باشد، مسلمانان علی العموم از کشیدن صورت و مخصوصاُ از ساختن هیکل ذیروح و بخصوص هیکل انسانی خود داری کرده اند. شبهه ئی نیست که در ادیان پیش از اسلام چه بودائی، چه مانوی، چه مسیحی و چه هندوئی تراش هیکل های انسانی و حیوانی معمول و مروج بود و چون هیکل ها را در بسیاری موارد میپرستیدند، مسلمانان نه تنها از ساختن آن خود داری کردند بلکه در شکستن آن صرف مساعی مینمودند.
در افغانستان پیش از نشر دین اسلام ادیانی مانند زردشتی (زوراستریزم)، بودائی، هندوئی وغیره معمول بود. در اواخر ثلث اول قرن هفتم مسیحی که دین اسلام تازه در سرحدات غربی افغانستان اشاعه مییافت، نصف شرقی افغانستان نظر به خط (بلخ – قندهار) پیرو ادیان بودائی و هندوئی و نصف غربی آن پیرو دیانت زردشتی بود. بدین ترتیب زمانیکه دین اسلام به خاکهای افغانستان امروزی پیش میآمد، در نیمۀ شرقی افغانستان صدها معبد و استوپۀ بودائی و صدها معابد بودائی و شیوائی وجود داشت و در هر معبد و استوپه صدها و هزارها مجسمه و صور و نقوش در و دیوارها را منقش ساخته بود. وقتی از یک معبد بودائی در سال 1923 بیش از 23 هزار مجسمه کشف شد، فکر میکنم گفته میتوانیم که در مجموع معابد و استوپه ها به میلیون ها مجسمه نصب بود و هزارها صور و پیکر این اماکن را زینت داده بود.
با نشر اسلام به ترتیب و بویژهُ در ظرف دو قرن اول هجری (7 و 8 مسیحی) اکثر این معابد و این مجسمه ها ویران و شکستانده شد. طبیعی روش عمومی اسلامی بجای تصاویر و پیکر ها، آیات قرانی و کتیبه های دیگر به رسم الخط کوفی و عربی و گل و برگ و اشکال هندسی هویدا گردید ولی متاسفانه از آثار هنری اسلامی این دو قرن کوچکترین اثری در دست نیست. همچنان از قرن سوم هم متاسفانه چیزی در این کشور بدست نیامده تا اینکه وارد قرن چهار میشویم. در ین قرن سامانی ها که اصلاُ اجداد آنها از بلخ بودند، در ماورالنهر به سلطنت رسیده و دامنه قلمرو آنها بر بخش بزرگی از خاکهای افغانستان منبسط شد. از ین دوره برخی کاسه های لعابدار گلی منقوش با صور حیوانی از شمال آمو دریا پیدا شده است.
شبهه ئی نیست که قلمرو سلطنت غزنویان مخصوصاُ در دورۀ عروج آن از قلب هند تا قلب ایران منبسط بود. شواهد هنری این دوره را خارج از خاکهای امروزی افغانستان عجالتاُ از دو نقطه که عبارت از خرابه های غزنه و خرابه های لشکرگاه در مجاورت محل تلاقی هیرمند و ارغنداب باشد، شواهد هنری عصر غزنوی پیدا شده و امکانات مطالعه دقیق تری را به میان آورده است.
در هنر اسلامی غزنوی تا جائی که شواهد مکشوفه از افغانستان نشان میدهد، صورتگری و نقاشی و پیکر سازی جاندار به مفهوم عام اعم از حیوان و پرنده گرفته تا انسان رواج داشت. حاجت به توضیح نیست که طبق روش عمومی هنر اسلامی نقوش تزئیناتی، اشکال هندسی، گل و برگ و کتیبه های کوفی در هنر اسلامی غزنوی عمومیت مطلق داشت معذالک تصاویر حیوانی و انسانی و پرندگان و پیکرسازی و نمایش صحنه های شکار و جنگ وغیره در لوایح مرمری به کرات دیده شده و در اثر کشفیات اتفاقی و حفریات علمی هیئت های باستان شناسی فرانسوی و ایتالوی در غزنه و لشکرگاه یک اندازه شواهد و مدارکی در موزۀ کابل گرد آمده است که زمینه مطالعه را به سبک علمی آماده ساخته است.
از لشکرگاه چند پارچه تصاویر رنگه دیواری فرسک(Frescs) که افراد گارد سلطنتی غزنویان را نشان میدهد، بدست آمده است. در جهان اسلام بعد از تصاویری که از فوستاس((Fostass از نزدیکی قاهره بدست آمده و مربوط به دورۀ فاطمی است، تصاویر دیواری لشکرگاه مهمترین مجموعه ایست که سراغ داریم. فاطمی ها معاصر غزنویان بودند و مجموعه تصاویر غزنوی به مراتب از تصاویر دورۀ فاطمی کامل تر و از نظر عده متعددتر است. کسانیکه نظر نقد و تیزبین در ین موارد دارند، میدانند که سوابق نقاشی صور دیواری در معابد بودائی و مانوی در تصاویر رنگه دیواری غزنوی لشکرگاه تاثیر دارد. شرح و بسط این موضوع مقاله دیگر بکار دارد.
همین ترتیب از غزنه یکعده لوحه های سنگی مرمری به موزۀ کابل جمع شده است که علی بصورت کلی مجالس رقص زنان رامشگر و صحنه های شکار و پهلوانی را نشان میدهد و برجسته روی سنگ کنده شده اند. این روش یکنوع هیکل تراشی است و آنرا خوبتر میتوان صورتگری در سنگ خواند.
روی ظروف فلزی این عصر هم تصاویر پرندگان. حیوانات و احیاناُ انسانی زیاد است که محتاج به شرح و بیان نیست.
بعد از ظهور دهشت مغل مهمترین دورۀ هنری اسلامی در افغانستان دورۀ تیموریان هرات است. در ین دورۀ نسبت به همۀ مظاهر، هنر صورتگری و نقاشی روی لوحه های کاغذ و کتاب متداول شد که در جهان فرهنگ معمولاُ به صفت (میناتور) یاد میشود. هرات بزرگترین و مهمترین کانون این هنر بود و بنام هرات مدرسه ئی در ین فن معروف است که یکی از استادان آن (بهزاد) (رافایل) شرق لقب یافته است.
پس از روی این شرح بسیار مختصر واضح میشود که هنر اسلامی در افغانستان از قرن 5 هجری (11 مسیحی) تا قرن 9 هجری (16 مسیحی) پیش از طوفان چنگیزی در عصر غزنویان و بعد از آن طوفان مدهش در عصر تیموریان هرات ترقی زیاد داشته و در مظاهر هنری این دو دوره صورتگری و نقاشی و پیکرسازی معمول و مروج بود و تصاویر و پیکرها و مجالس رزم و بزم روی دیوارهای قصرها و روی اوراق کتابها کشیده و ساخته میشد.
/6 قوس 1341/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر