زمانشـاه سـومین پادشـاه سـدوزائی به پیشـروی در خاک هـند علاقه مفـرط داشـت و چنان درین نقـشـه منهمک بود که ماورای آن چیز دیگری را به آسـانی نمی دید و اگر هم میدید هـمه را قـربان این آرزو میکرد و هـیچ سـال قـرارش نمیگرفـت تا یک بار خویش را به لاهـور، شـرقی ترین شـهر سـرحدی کشـورش نرسـاند و زمینه پیشـروی را مطالعه نکند.
کمپنی هـند شـرقی که از کرانه های خلیج بنگاله حصه زیاد هـند را با کشـش نفـس خود مسـحور سـاخـته بود، طبعاً با شـاه سـدوزائی و نقـشـه های او مخالف شـده و در صدد امحای آن برآمد و شـمه ئی از فعالیت های مخالف کارانهء آن اینجا مختصراً شـرح داده میشـود.
شـبهه نیسـت که احمد شـاه درانی مؤسـس سـلالهء سـدوزائی افغانسـتان با عسـکر بری های مسـلسـل خویش که منتج به فـح جنگ پانی پت شـد، راه فـتوحات را درهـند باز کرد و در نفـس قـرن ۱٨ مثـل اعلانی از شـهامت نیروی افغانی در تاریخچهء واقعات افغانسـتان و هـند ثبت نمود.
در میان احفاد او نواسـه اش زمانشـاه پسـر تیمور شـاه کسـی اسـت که به شـهادت واقـعات ٨-٩ سـلطنت خود از روز اول جلوس بر تخت ( ۱٧٩۳ م.) تا آخرین روز های بحران آمیـزی که تحریکات خارجی و رقابت و مخالفـت های داخلی بر سـر او آورد آنی از مفکورهء کشـور کشـائی در هـند فارغ نبودو چنان احسـاس میشـود که یک قـوهء داخلی غـیر مرئی تقـریباً هـر سـال یک مرتبه او را تا قـلب پنجاب می برد تا از لاهـور نقـشـه های پیشـروی خویش را در خاک پهـناور هـند عملی سـازد. تردیدی نیسـت که این مفـکوره کدام مفـکوره ابتکاری شـخص زمانشـاه نبود، بلکه میخواسـت راهی را که جدش رفـته و به کامیابی هایی نایل شـده اسـت، او هم برود و موفقیت هایی بدسـت آورد، ولی خبر نداشـت که اگر در اصل آرزو، او و جدش یک راهی را تعقـیب میکنند، با عصر و زمان ایشـان قطعاً قابل مقایسـه نیسـت وعدم درک هـمین مطلب و اتخاذ روش نوین، ناکامی هایی برای او، نه تنها در هـند بار آورد بلکه عامل اصلی سـقوط او در داخلی افغانسـتان هم شـد.
زمان شـاه »»»
احمد شـاه هـر وقـیکه به هـند حمله کرد، تا هـر جا خواسـت رفـت ولی زمانشـاه با مسـاعـدتی که پنجاب درین وقـت جزء قـلمرو سـدوزایی بود چندین مرتبه تا لاهـور آمد ولی قـدمی فـراتر گذاشـته نتوانسـت. چرا؟
کشـتی های کمپنی هـند شـرقی که چندی قـبل در کرانه های آفـتاب برآمد هـندوسـتان لنگر انداخـته و در اثـر فـتح پانی پت و شـکسـت جبهه مهارته بدسـت نیروی افغانی راه حرکت و پیشـروی اش در خاک هـند صاف شـده بود از حوزهء گنگاه به طرف غرب پیش آمده و در زمان سـلطنت زمانشـاه در حواشی پنجاب شـعـبده بازی میکرد.
می گویند که عمال کمپنی هـند شـرقی و به خصوص کسـانیکه از نظر سـیاسـت تأمین مفاد این دسـتگاه عجیب اسـتعمار را در « نه دانگ» هـندوسـتان به عـهده داشـتند. از توجه ( ناپلیون ) و ( تزار) به خاک های هـند در هـراس بودنـد. این حرفها درسـت اسـت ولی بیشـتر این توهم بعـد از ۱٧٩٩ برای کارفرمایان کمپنی پیدا شـد و آنهایی که درکلکته رشـته های شـبکه دوانی را در دسـت گرفـته بودند، با نظر تیزبین خویش سـه چهار سـال قـبل درک کردند که خطر اول و مدهـش هـمین زمانشـاه سـدوزائی پادشـاه افغانسـتان اسـت که هـر سـالی یک مرتبه قوائی از کوه نشـینان تیرا و سـفـید کوه و خیبر را با خود گرفـته و از لاهـور آخرین شـهر سـرحدی خویش، اقطار بلاد هـندوسـتان را بلرزه در می آورد.
« لارد ولسـلی » حکمران فـرنگی معاصر زمانشـاه اولین کسی اسـت که اهـمیت واقعی زمانشـاه و ارزش حسـابی مناطق شـرقی و جنوب شـرقی کشـور او را که بعـد ها به منطقهء شـمال غرب هـند مسـمی شـد، فـهمیده و پیش خود حسـابی کرد که تا هـنگامی که یک تن پادشـاه مقـتدر افغانی درین مناطق افغان و افغان نشـین نفوذ و حاکمیت داشـته باشـد فتح هـند برای افغانها بازیچه ئی بیش نخواهـد بود. بدین قـرار از ۱٧٩٧ یعـنی از یک ونیم قـرن پیش « لارد ولسـلی » خط مشـی کشـید که، بهر قیمتی باشـد، دسـت افغان، نه تنها از هـند و پنجاب عـقـب زده شـود بلکه علاقـه های شـرقی و جنوب شـرقی خاک های ماورای غربی سـند و بلوچسـتان از کشـور آنها منتزع گردد.
نویسـندگان انگلیسی مثل الفنسـتن، راولنسـن، ملیـسـن، تیت و غیره متحد القول اظهار نظر میکنند که خطوط اسـاسی سـیاسـت کلکته در ربع سـوم قـرن ۱٨ این بود که بهر نحو و بهـر قـیمتی که باشـد برای زمانشـاه سـدوزائی در سـرحدات ولایات غربی افغانسـتان و در داخل مملکت مشـغولیت هایی ایجاد شـود که به پنجاب ولایت شـرقی قـلمرو خود آمده نتواند و نقـشـه های پیش روی او در هـند خنثی گردد.
برای عملی سـاخـتن این نظریه، عمال کمپنی هـند شـرقی راه هائی سـنجیده و حسـاب هایی پیش خود کرده بودند که قـرار آن در غرب، قاجارها با مداخله مکرر در سـرحدات افغانسـتان شـاه سـدوزائی را به آنطرف ها مصروف سـازند و در شـرق در پوسـت راجا های سـک در آمده با اغوای ایشـان، امنیت پنجاب را مختـل سـازند.
یکی از خدام صادق کمپنی هـند شـرقی مهـدی علیخان تاجر ایرانی که تابعـیت هـندی داشـت و دربمبئی می زیسـت، سـمت نمایندگی در بوشـهر پـیدا کرد. هـمانطور که کمپنی اصلاً دسـتگاه اسـتعماری بود، نمایندهء آن در بوشـهر عوض عرضه کالا و مال التجاره دسـت به دسـایس سـیاسی زد و به قوت کلدار و مهارت فـنی خود نفوذی در دربار قاجار پـیدا کرد و به اثـر آن آقای محمد شـاه و فـتح علیشـاه را مکرر به نقاط سـرحدی قـلمرو دولت سـدوزائی چون مشـهد و نیشـاپـور و بعـد ها هـرات سـوق داد و بعـد از چند سـالی هـیأت انگلیس چاپ ( ملکم) به تهران رفـته و تکمیل اجرائات او را به عـهده گرفـت.
به این ترتیب کارهای دیگر خود به خود سـر براه میشـد. شـاهان قاجار گاهی خود شـان به مداخله می پـرداخـتند و گاهی شـهزادگان ناراض سـدوزائی، محمود وفـیروزالدین و کامران را در سـرحدات غربی اغوا میکردند و زمانشـاه که بدان طرف مصروف میشـد، راجا های سـک: صاحب سـنگ، گلاب سـنگ، مهابت سـنگ و رنجیت سـنگ به حرکت می آمدند، بدین نحو دسـت مخفی کمپنی بازی در آورده بود که شـاه زمان [را] متناوباً گاهی در شـرق و گاهی در غرب مشـغول میداشـت و هـر دفعه از غیاب او اسـتفاده نموده و در نقطه مطلوب ضربتی به او و به نقـشه های او حواله میکرد.
زمانشـاه با علاقهء مفرطی که به فتوحات هـند داشـت، به مسـایل غرب چندان اهـمیتی نداده و بعـد از سـال جلوس خود ( ۱٧٩۳ م।) هـرسـالی یک مرتبه به پشـاور و اتک و لاهـور می آمد تا قـدم هائی پیشـتر گذارد। آنچه که بیشـتر شـاه افغانی را به فتوحات تشـویق میکرد، تقاضاو دعـوت نامه های بسـیاری از نواب ها از دهلی و اودومیسـور و سـایر نقاط هـند بود و قـراریکه نویسـنده گان فرنگی خود مینویسـند، آمدن های شـاه زمان در لاهور، هـیجان هایی عظیمی در هـند تولید کرده و در اقطار بلاد آن سـرزمین زرخیز تجدید فـتوحات احمد شـاه درانی را در نظر ها جلوه گر میسـاخت شـاه سـدوزایی چندین مرتبه در سـال های ۱٧٩۳ ، ۱٧٩۵، ۱٧٩۶، ۱٧٩٧ ، ۱٧٩٩ به پنجاب آمد، راجا های سـک درین اوقات در گجرات و وزیرآباد و لاهـور و امرتسـر پراگنده و مجزا افـتاده بود و همه مطیع دولت سـدوزائی افغانی بودند. در همان اوقاتی که تحریکات به دسـتور عمال کمپنی، شـاه را متوجه سـرحدات غربی می سـاخت به همان دسـتور سـک ها از یک طرف مصدر شـور و فـتنه میشـدند و از جانب دیگر دسـت مخفی ایشـان به تمرکز قوا و اسـتحصال اسـتقلال و تشـکیل دولت جدید تشـویق میکرد. این تحریکات ادامه داشـت تا اینکه در سـال ۱٧٩٩ زمانشـاه تجویز نمود که از روح اعتماد کار گرفـته به آن عناصر سـک که با وی وفاداری داشـتند اعتماد مزید اعطا کند و اداره پنجاب ولایت شـرقی کشـورش را به خود آنها واگذارد. بدین اسـاس رنجیت سـنگ را که آدم کاردانی بود به حکومت لاهـور تعـیین نمود و رنجیت سـنگ بحیث حکمران دولت سـدوزایی زمام امور پنجاب را در دسـت گرفـت. این کار که در وقـتش کار مصلحت آمیزی گفـته میشـد، آغاز تزلزل نفوذ دولت های افغانی در پنجاب میباشـد زیرا دسـت محرک که انتظار از این بهـتر نداشـت رنجیت را به نفع خود طوری تقـویت کرد که بعـد از زمانشـاه نتایج سـوء آنرا تا آغاز دولت محمد زائی و بعـد تر مشـاهـده کرده رفـتیم.
جلوس زمانشـاه
به روز دو شـنبه تاریخ هـشـتم شـوال المکرم ۱٢۰٧ هـ. ق. تیمور شـاه درکابل وفات نمود و پسـرش زمانشـاه در تالار دولت خانه بالاحصار بر تخت سـلطنت افغانسـتان جلوس نمود. شـاعری این دو واقـعه را در رباعی چنین بیان کرده اسـت:
دو نقـش چه دلخواه و چه جانکاه نشست
خورشـید بر آمد ز افق ماه نشـسـت
از گردش مهـر و ماه تیمور ز تخـت
بر خاسـت نواب زمانشـاه نشـسـت
برگرفته از : نی شماره دوم سال سوم دوشـنبه ۱۰ حوت ۱۳٨۳ / ٢٨ فبروری ٢۰۰۵
کمپنی هـند شـرقی که از کرانه های خلیج بنگاله حصه زیاد هـند را با کشـش نفـس خود مسـحور سـاخـته بود، طبعاً با شـاه سـدوزائی و نقـشـه های او مخالف شـده و در صدد امحای آن برآمد و شـمه ئی از فعالیت های مخالف کارانهء آن اینجا مختصراً شـرح داده میشـود.
شـبهه نیسـت که احمد شـاه درانی مؤسـس سـلالهء سـدوزائی افغانسـتان با عسـکر بری های مسـلسـل خویش که منتج به فـح جنگ پانی پت شـد، راه فـتوحات را درهـند باز کرد و در نفـس قـرن ۱٨ مثـل اعلانی از شـهامت نیروی افغانی در تاریخچهء واقعات افغانسـتان و هـند ثبت نمود.
در میان احفاد او نواسـه اش زمانشـاه پسـر تیمور شـاه کسـی اسـت که به شـهادت واقـعات ٨-٩ سـلطنت خود از روز اول جلوس بر تخت ( ۱٧٩۳ م.) تا آخرین روز های بحران آمیـزی که تحریکات خارجی و رقابت و مخالفـت های داخلی بر سـر او آورد آنی از مفکورهء کشـور کشـائی در هـند فارغ نبودو چنان احسـاس میشـود که یک قـوهء داخلی غـیر مرئی تقـریباً هـر سـال یک مرتبه او را تا قـلب پنجاب می برد تا از لاهـور نقـشـه های پیشـروی خویش را در خاک پهـناور هـند عملی سـازد. تردیدی نیسـت که این مفـکوره کدام مفـکوره ابتکاری شـخص زمانشـاه نبود، بلکه میخواسـت راهی را که جدش رفـته و به کامیابی هایی نایل شـده اسـت، او هم برود و موفقیت هایی بدسـت آورد، ولی خبر نداشـت که اگر در اصل آرزو، او و جدش یک راهی را تعقـیب میکنند، با عصر و زمان ایشـان قطعاً قابل مقایسـه نیسـت وعدم درک هـمین مطلب و اتخاذ روش نوین، ناکامی هایی برای او، نه تنها در هـند بار آورد بلکه عامل اصلی سـقوط او در داخلی افغانسـتان هم شـد.
زمان شـاه »»»
احمد شـاه هـر وقـیکه به هـند حمله کرد، تا هـر جا خواسـت رفـت ولی زمانشـاه با مسـاعـدتی که پنجاب درین وقـت جزء قـلمرو سـدوزایی بود چندین مرتبه تا لاهـور آمد ولی قـدمی فـراتر گذاشـته نتوانسـت. چرا؟
کشـتی های کمپنی هـند شـرقی که چندی قـبل در کرانه های آفـتاب برآمد هـندوسـتان لنگر انداخـته و در اثـر فـتح پانی پت و شـکسـت جبهه مهارته بدسـت نیروی افغانی راه حرکت و پیشـروی اش در خاک هـند صاف شـده بود از حوزهء گنگاه به طرف غرب پیش آمده و در زمان سـلطنت زمانشـاه در حواشی پنجاب شـعـبده بازی میکرد.
می گویند که عمال کمپنی هـند شـرقی و به خصوص کسـانیکه از نظر سـیاسـت تأمین مفاد این دسـتگاه عجیب اسـتعمار را در « نه دانگ» هـندوسـتان به عـهده داشـتند. از توجه ( ناپلیون ) و ( تزار) به خاک های هـند در هـراس بودنـد. این حرفها درسـت اسـت ولی بیشـتر این توهم بعـد از ۱٧٩٩ برای کارفرمایان کمپنی پیدا شـد و آنهایی که درکلکته رشـته های شـبکه دوانی را در دسـت گرفـته بودند، با نظر تیزبین خویش سـه چهار سـال قـبل درک کردند که خطر اول و مدهـش هـمین زمانشـاه سـدوزائی پادشـاه افغانسـتان اسـت که هـر سـالی یک مرتبه قوائی از کوه نشـینان تیرا و سـفـید کوه و خیبر را با خود گرفـته و از لاهـور آخرین شـهر سـرحدی خویش، اقطار بلاد هـندوسـتان را بلرزه در می آورد.
« لارد ولسـلی » حکمران فـرنگی معاصر زمانشـاه اولین کسی اسـت که اهـمیت واقعی زمانشـاه و ارزش حسـابی مناطق شـرقی و جنوب شـرقی کشـور او را که بعـد ها به منطقهء شـمال غرب هـند مسـمی شـد، فـهمیده و پیش خود حسـابی کرد که تا هـنگامی که یک تن پادشـاه مقـتدر افغانی درین مناطق افغان و افغان نشـین نفوذ و حاکمیت داشـته باشـد فتح هـند برای افغانها بازیچه ئی بیش نخواهـد بود. بدین قـرار از ۱٧٩٧ یعـنی از یک ونیم قـرن پیش « لارد ولسـلی » خط مشـی کشـید که، بهر قیمتی باشـد، دسـت افغان، نه تنها از هـند و پنجاب عـقـب زده شـود بلکه علاقـه های شـرقی و جنوب شـرقی خاک های ماورای غربی سـند و بلوچسـتان از کشـور آنها منتزع گردد.
نویسـندگان انگلیسی مثل الفنسـتن، راولنسـن، ملیـسـن، تیت و غیره متحد القول اظهار نظر میکنند که خطوط اسـاسی سـیاسـت کلکته در ربع سـوم قـرن ۱٨ این بود که بهر نحو و بهـر قـیمتی که باشـد برای زمانشـاه سـدوزائی در سـرحدات ولایات غربی افغانسـتان و در داخل مملکت مشـغولیت هایی ایجاد شـود که به پنجاب ولایت شـرقی قـلمرو خود آمده نتواند و نقـشـه های پیش روی او در هـند خنثی گردد.
برای عملی سـاخـتن این نظریه، عمال کمپنی هـند شـرقی راه هائی سـنجیده و حسـاب هایی پیش خود کرده بودند که قـرار آن در غرب، قاجارها با مداخله مکرر در سـرحدات افغانسـتان شـاه سـدوزائی را به آنطرف ها مصروف سـازند و در شـرق در پوسـت راجا های سـک در آمده با اغوای ایشـان، امنیت پنجاب را مختـل سـازند.
یکی از خدام صادق کمپنی هـند شـرقی مهـدی علیخان تاجر ایرانی که تابعـیت هـندی داشـت و دربمبئی می زیسـت، سـمت نمایندگی در بوشـهر پـیدا کرد. هـمانطور که کمپنی اصلاً دسـتگاه اسـتعماری بود، نمایندهء آن در بوشـهر عوض عرضه کالا و مال التجاره دسـت به دسـایس سـیاسی زد و به قوت کلدار و مهارت فـنی خود نفوذی در دربار قاجار پـیدا کرد و به اثـر آن آقای محمد شـاه و فـتح علیشـاه را مکرر به نقاط سـرحدی قـلمرو دولت سـدوزائی چون مشـهد و نیشـاپـور و بعـد ها هـرات سـوق داد و بعـد از چند سـالی هـیأت انگلیس چاپ ( ملکم) به تهران رفـته و تکمیل اجرائات او را به عـهده گرفـت.
به این ترتیب کارهای دیگر خود به خود سـر براه میشـد. شـاهان قاجار گاهی خود شـان به مداخله می پـرداخـتند و گاهی شـهزادگان ناراض سـدوزائی، محمود وفـیروزالدین و کامران را در سـرحدات غربی اغوا میکردند و زمانشـاه که بدان طرف مصروف میشـد، راجا های سـک: صاحب سـنگ، گلاب سـنگ، مهابت سـنگ و رنجیت سـنگ به حرکت می آمدند، بدین نحو دسـت مخفی کمپنی بازی در آورده بود که شـاه زمان [را] متناوباً گاهی در شـرق و گاهی در غرب مشـغول میداشـت و هـر دفعه از غیاب او اسـتفاده نموده و در نقطه مطلوب ضربتی به او و به نقـشه های او حواله میکرد.
زمانشـاه با علاقهء مفرطی که به فتوحات هـند داشـت، به مسـایل غرب چندان اهـمیتی نداده و بعـد از سـال جلوس خود ( ۱٧٩۳ م।) هـرسـالی یک مرتبه به پشـاور و اتک و لاهـور می آمد تا قـدم هائی پیشـتر گذارد। آنچه که بیشـتر شـاه افغانی را به فتوحات تشـویق میکرد، تقاضاو دعـوت نامه های بسـیاری از نواب ها از دهلی و اودومیسـور و سـایر نقاط هـند بود و قـراریکه نویسـنده گان فرنگی خود مینویسـند، آمدن های شـاه زمان در لاهور، هـیجان هایی عظیمی در هـند تولید کرده و در اقطار بلاد آن سـرزمین زرخیز تجدید فـتوحات احمد شـاه درانی را در نظر ها جلوه گر میسـاخت شـاه سـدوزایی چندین مرتبه در سـال های ۱٧٩۳ ، ۱٧٩۵، ۱٧٩۶، ۱٧٩٧ ، ۱٧٩٩ به پنجاب آمد، راجا های سـک درین اوقات در گجرات و وزیرآباد و لاهـور و امرتسـر پراگنده و مجزا افـتاده بود و همه مطیع دولت سـدوزائی افغانی بودند. در همان اوقاتی که تحریکات به دسـتور عمال کمپنی، شـاه را متوجه سـرحدات غربی می سـاخت به همان دسـتور سـک ها از یک طرف مصدر شـور و فـتنه میشـدند و از جانب دیگر دسـت مخفی ایشـان به تمرکز قوا و اسـتحصال اسـتقلال و تشـکیل دولت جدید تشـویق میکرد. این تحریکات ادامه داشـت تا اینکه در سـال ۱٧٩٩ زمانشـاه تجویز نمود که از روح اعتماد کار گرفـته به آن عناصر سـک که با وی وفاداری داشـتند اعتماد مزید اعطا کند و اداره پنجاب ولایت شـرقی کشـورش را به خود آنها واگذارد. بدین اسـاس رنجیت سـنگ را که آدم کاردانی بود به حکومت لاهـور تعـیین نمود و رنجیت سـنگ بحیث حکمران دولت سـدوزایی زمام امور پنجاب را در دسـت گرفـت. این کار که در وقـتش کار مصلحت آمیزی گفـته میشـد، آغاز تزلزل نفوذ دولت های افغانی در پنجاب میباشـد زیرا دسـت محرک که انتظار از این بهـتر نداشـت رنجیت را به نفع خود طوری تقـویت کرد که بعـد از زمانشـاه نتایج سـوء آنرا تا آغاز دولت محمد زائی و بعـد تر مشـاهـده کرده رفـتیم.
جلوس زمانشـاه
به روز دو شـنبه تاریخ هـشـتم شـوال المکرم ۱٢۰٧ هـ. ق. تیمور شـاه درکابل وفات نمود و پسـرش زمانشـاه در تالار دولت خانه بالاحصار بر تخت سـلطنت افغانسـتان جلوس نمود. شـاعری این دو واقـعه را در رباعی چنین بیان کرده اسـت:
دو نقـش چه دلخواه و چه جانکاه نشست
خورشـید بر آمد ز افق ماه نشـسـت
از گردش مهـر و ماه تیمور ز تخـت
بر خاسـت نواب زمانشـاه نشـسـت
برگرفته از : نی شماره دوم سال سوم دوشـنبه ۱۰ حوت ۱۳٨۳ / ٢٨ فبروری ٢۰۰۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر