۱۳۸۷ خرداد ۲۳, پنجشنبه

دكتر عبدالحسين زرين‌كوب

سلطه اعراب مسلمان بر ايران زرتشتی

دو قرن مقاومت مردم

سكوت تاريخ نويسان

علی دهباشی


سرانجام ‌بعد از گذشت بيست ‌سال و پس از خاموشی دكتر عبدالحسين زرين‌كوب كتاب« دو قرن سكوت» از ليست سياه ممنوع الانتشار خارج شد و مجوز چاپ گرفت و ماه گذشته به بازار كتاب عرضه شد. «دو قرن سكوت» پس از انقلاب يكبار بطور رسمی توسط انتشارات جاويدان منتشر شد كه هفته بعد از انتشار جمع‌آوری و خمير شد. اما بارها به صورت «قاچاق»، «زيرزميني»، «زيراكس» و «افست» تجديد چاپ شد و در بازار سياه كتاب‌های ممنوعه تا مبلغ هفت هزار تومان به فروش رفت.

«دو قرن سكوت» سرگذشت و يا به عبارت صحيح‌تر، تاريخ حوادث سياسی و اجتماعی ايران است در دو قرن اول اسلام. در آن دو قرنی كه از سقوط دولت ساسانی تا روی كار آمدن دولت طاهريان بر ايران گذشت. تاريخ اين دو قرن ايران را، پيش از اين نويسندگان و تاريخ‌نويسان به اجمال و اختصار بيان كردند و فقط به ذكر اين مطلب اكتفا كردند كه در تمام مدت اين دو قرن، ايران در زير سلطه تازيان بود و چنان تحت استيلای اعراب قرار داشت كه مردم ايران حتی خط و زبان خود را فراموش كردند. در صورتيكه كه اين دو قرن روزگار انقلاب‌ها و كشمكش‌های مهم بوده است. قيام‌های بزرگ در طی آن پديد آمده است و حوادث مهم و شگرف بی‌نظيری مانند جريانات ابومسلم و مقنع و بابك و مازيار و افشين در اين روزگار به صحنه حوادث تاريخ ايران پای نهاده است. عقايد و افكار تازه مانند آيين شيعه و زيديه و نهضتهای مهم مانند نهضت شعوبيه و سياه جامگان و سپيد جامگان و سرخ جامگان در اين روزگاران روی نموده است. «دو قرن سكوت» سرنوشت اين دو قرن از تاريخ ايران است و چون تاريخ‌نويسان تاكنون درباره آن سكوت كرده‌اند، نام «دو قرن سكوت»بر سرگذشت اين دو قرن نهاده شده است. بخصوص كه در طی اين دو قرن آشوب ها و غوغاهای سياسی، زبان فارسی در «سكوت» غرق بوده و اثری از آن پديد نيامده است. «دو قرن سكوت» ابتدا به صورت پاورقی در نشريه «مهرگان»ارگان «جامعه ليسانسيه‌های دانشسرای عالی» منتشر شد. و بعد در سال ۱۳۳۰ برای نخستين بار به صورت كتاب توسط «جامعه ليسانسيه‌های..» منتشر شد. دكتر زرين‌كوب در بخشی از مقدمهٔ چاپ اول زير عنوان «چند اعتراف از نويسنده» چنين می‌نويسد: «اكنون اجازه بدهيد كاری را كه برای من از يك اعتراف دينی دشوارتر و از يك بازجوئی قضائی ملال‌انگيزتر به نظر می‌رسد برای شما آغاز كنم. وقتی نويسندگان مهرگان به من تكليف كردند كه دورنمائی از گذشتهٔ ايران- از گذشته ادبی ايران ترسيم كنم به حيرت افتادم. زيرا روشنائی ضعيف و رنگ پريده‌ای كه اسناد و منابع موجود بر ظلمات قرون گذشته افكنده است آن مايه نيست كه به يك هنرمند چيره دست اجازه دهد دورنمائی از گذشته ترسيم نمايد، اما من كه هنرمندی چيره‌دست هم نيستم آيا از عهدهٔ انجام اين تكليف برمی‌آيم؟ هرگز چنين گمانی نداشته‌ام. با اين حال چاره نبود. كوشيدم طرح بيرنگی از يك دورنما در اين اوراق ترسيم كنم. اين طرح، ناقص، مبهم و تاريك جلوه خواهد كرد. باشد. اگر روزی تمام زوايای دهليز تاريك گذشته روشن شود ديگران به جای اين طرح بيرنگ به دورنماهای زنده و گويا خواهند پرداخت. اما برای من، پيش ازين مقدور نبود. سعی كردم خطوط و امواج نمايان و برجسته را كه در سيمای «گذشته ايران» مشاهده كردم ترسيم نمايم. سعی كردم آنچه را از رنج و شوق و بيم و اميد و مهر و خشم در زندگی گذشتگان ديده‌ام تصوير كنم. با اين حال وقتی اين يادداشتها را برای پاورقی يك روزنامه می‌نوشتم گمان نمی‌كردم هرگز لازم بيايد آنها را به صورت كتابی درآورم. به همين جهت لازم نديدم تناسبی را كه در يك كتاب، در يك كتاب تاريخ ميان اجزاء و اسناد بايد وجود داشته باشد رعايت كنم، زيرا آنچه می‌نوشتم تاريخ نبود، يادداشت‌ها و حاشيه‌هائی بر تاريخ بود. نمی‌خواستم اسناد و شهادت‌ها را بر محك تحقيق عرضه كنم و از آن ميان «حقيقت» را كه در تاريخ هميشه ظنی و مشكوك خواهد بود بيابم. می‌كوشيدم كه از خلال پرونده‌های گره خورده و فراموش شده تاريخ، آنچه را مظهر هدف‌‌ها، شورها و هيجانهای مردم است بيرون آورم. در تاريخ ملاك يقين چيست؟ گمان می‌كنم علم هنوز، برای اين سئوال جواب قانع كننده‌ای نيافته باشد. آنچه از اسناد و شهادات، بعد از تحقيق اعلام كند. اما كيست كه بتواند در تاريخ مانند علوم، روش تجربی را بكار بندد؟ من در تهيه اين يادداشت‌ها، گذشته از مطالعه متون و منابع كهنه عربی و فارسی، تا جائيكه توانسته‌ام از پژوهشهای دانشمندان فرنگی نيز استفاده كرده‌ام، اما برای آنكه مايه ملال خوانندگان نگردد كوشيده‌ام شيوه بيان دشوار و پيچيده محققان را بكار نبرم. آيا در پاره‌ای موارد نيز از خود و احساسات خود زياد مايه گذشته‌ام؟ شايد. اين را انكار نمی‌كنم. اما در اين محيط انديشه و احساسات كه ادبيات نام دارد كيست كه از جهان خود، از جهان احساسات و الهامات خود، بتواند يك دم و يك قدم خارج شود؟ بی‌طرف‌ترين جويندگان حقيقت نيز، حتی وقتی كه بی‌طرفانه در پی حقيقت می‌رود؟ حتی جائيكه حقيقت، حقيقت محض مجرد را می‌جويد، از احساسات و تمايلات خود پيروی می‌نمايد. اما اين اعتراف‌نامه را بدون ذكر اين نكته نمی‌توانم تمام كنم كه طبع و نشر اين يادداشتها به صورت كتاب حاضر مرهون كوشش من نيست. اگر تشويق و اهتمام دوست ازجمندم آقای محمد درخشش نبود شايد هرگز بانتشار آنها، رضا نمی‌دادم.» چاپ اول«دو قرن سكوت» به سرعت ناياب می‌شود. دكتر زرين‌كوب به تجديد چاپ رضايت نمی‌دهد تا در فرصت مناسب به تجديد نظر دربارة كتاب بپردازد. زرين‌كوب جوان پنج سال وقت و انرژی صرف می‌كند و منابع متعدد را از ديده می‌گذارند تا در ارديبهشت ۱۳۳۶ متن گسترش يافته و تجديد نظر شده اثر از سوی انتشارات اميركبير منتشر می‌شود. دكتر زرين‌كوب در مقدمه چاپ دوم می‌نويسد:

«در تجديد نظری كه در اين كتاب، برای چاپ تازه‌ای كردم، روا نديدم كه همان كتاب نخستين را، بی‌هيچ كاستی و فزونی چاپ كنم. كيست كه بعد از چند سال كتابی را كه نوشته است بنگرد و در آن جای اضافه و نقصان نبيند؟ تنها نه همين امثال عماد كاتب باين وسواس خاطر دچار بوده‌اند، كه بسياری از مردم درباره كارهايی كه كرده‌اند همين شيوه را دارند. اما محرك من، اگر فقط وسواس خاطری بود، شايد به همين اكتفا می‌كردم كه بعضی لغت ها را جابجا كنم و بعضی عبارت ها را پيش و پس ببرم. در تجديد نظری كه در كتابی می‌كنند بسيار آسان بيش از اين كاری نمی‌كنند. اما من ترتيب و شيوه كتاب اول را بر هم زدم و كاری ديگر پيش گرفتم. از آنچه سخن شناسان و خرده‌گيران، در باب چاپ سابق گفته بودند، هر چه را وارد ديدم به منت پذيرفتم و در آن نظر كردم. در جايی كه سخن از حقيقت جويی است چه ضرورت دارد كه من بيهوده از آنچه سابق به خطا پنداشته‌ام دفاع كنم و عبث لجاج و عناد ناروا ورزم؟ از اين رو، در اين فرصتی كه برای تجديد نظر پيش آمد، قلم برداشتم و در كتاب خويش بر هر چه مشكوك و تاريك و نادرست بود، خط بطلان كشيدم. بسياری از اين موارد مشكوك و تاريك جاهايی بود كه من در آن روزگار گذشته، نمی‌دانم از خامی يا تعصب، نتوانسته‌ بودم به عيب و گناه و شكست ايران به درست اعتراف كنم. در آن روزگاران، چنان روح من از شور و حماسه لبريز بود كه هر چه پاك و حق و مينوی بود از آن ايران می‌دانستم و هر چه را از آن ايران– ايران باستانی را می‌گويم- نبود زشت و پست و نادرست می‌شمردم. در سالهايی كه پس از نشر آن كتاب بر من گذشت و در آن مدت، دمی از كار و انديشه در باب همين دوره از تاريخ ايران، غافل نبودم در اين رای ناروای من، چنانكه شايسته است، خللی افتاد. خطای اين گمان را كه صاحب نظران از آن غافل نبودند، دريافتم و در اين فرصتی كه برای تجديد نظر در كتاب سابق بدست آمد لازم ديدم كه آن گمان خطای تعصب آميز را جبران كنم. آخر عهد و پيمانی كه من با خواننده اين كتاب دارم آن نيست كه دانسته يا ندانسته، تاريخ گذشته را به زرق و دروغ و غرور و فريب بيالايم. عهد و پيمان من آن است كه حقيقت را بجويم و آن را از هر چه دروغ و غرور و فريب است جدا كنم. در اين صورت ممكن نبود كه بر آنچه در كتاب خويش نادرست و مشكوك می‌ديدم از خامی و ستيزه‌رويی خويش، خط بطلان نكشم و خواننده‌ای را كه شايد بر سخن من بيش از حد ضرورت اعتماد می‌ورزد با خويشتن به گمراهی بكشانم. اين حقيقت طلبی كه من آن را شعار خويش می‌شمردم، وظيفه ديگری نيز بر عهده من داشت: می‌بايست آنچه را در اين كتاب مبهم و مجمل گذاشته بودم، به پاس حقيقت روشن كنم. خواننده جوانی كه آن كتاب سابق مرا خوانده بود، در ذهن خويش پرسشهايی می‌داشت كه من در آنجا، بدانها جوابی نداده بودم. سبب سقوط و شكست سامانيان چه بود؟ چه روی داد كه صحرا نوردان كم فرهنگ، سرنوشت تمدنی چنان عظيم و با شكوه را بر دست گرفتند؟ در اين دو قرن، كه تاريخ‌نويسان اخير ما در باب آن سكوت كرده‌اند چه سبب داشت كه زبان فارسی چون گمشده‌يی ناپيدا و بی‌نشان ماند؟ در آن مدت كه شمشيرزنان ايران به هر بهانه‌ای بر تازيان می‌شوريدند و با عربان و مسلمانان جنگ و پيكار می‌كردند مغان و موبدان در برابر آيين مسلمانی چگونه بحث و جدل می‌كردند؟ اينگونه سوالها را كه بر هر خاطری می‌گذشت لازم بود كه در آن كتاب جواب بگويم. اما در چاپ نخستين پيرامون اين مسائل نگشته بودم تا مگر به هنگام فرصت در مجلدی ديگر بدان سوالها پاسخ بگويم.. و هنگامی كه به تجديد نظر در آن كتاب پرداختم، تا آن را برای چاپ دوم آماده سازم، گمان كردم كه اين فرصت به دست آمده است.. اما برای چه نام كتاب را كه سرگذشت دو قرن از پرماجراترين ادوار تاريخ ايران است، «دو قرن سكوت» گذشته‌ام و نه دو قرن آشوب و غوغا؟ اين را يكی از منتقدان، پس از انتشار چاپ اول كتاب پرسيده بود. اين منتقد عزيز، اگر كتاب مرا از سر تا آخر با دقت و حوصله كافی خوانده بود جواب خود را در طی كتاب می‌يافت. نه آخر در طی اين دو قرن زبان ايرانی خاموشی گزيده بود و سخن خويش جز بر زبان شمشير نمی‌گفت؟ با اين همه در چاپ تازه‌ای كه از آن كتاب منتشر می‌شود شايد مناسب بود كه نام تازه‌يی اختيار كنم. اما به نام تازه‌ای چه حاجت؟ اين كتاب را، وقتی كه نوزادی خرد بود بدان نام می‌شناختند چه زيان دارد كه اكنون نيز، با اين رشد و نمائی كه يافته است به همان نام سابق بشناسند؟ باری، آنچه مرا بر آن داشت كه در اين چاپ تازه نيز، كتاب سابق را بی‌هيچ فزود و كاستی چاپ نكنم وظيفة حقيقت جوئی بود. اما در اين تجديد نظری كه كردم، آيا وظيفة خويش را درست ادا نموده‌ام؟ نمی‌دانم و باز بر سر سخن خويش هستم كه نويسندة تاريخ، هم از وقتی كه موضوع كار خويش را انتخاب می‌كند از بی‌طرفی كه لازمه حقيقت‌جوئی است خارج شده است. ليكن اين مايه عدول از حقيقت را خواننده می‌تواند بخشود. من نيز اگر بيش از اين از حقيقت تجاوز نكرده باشم خرسندم. با اين همه بسا كه بازنتوانسته باشم از تعصب و خامی بر كنار بمانم. در هر حال از اين بايت هيچ ادعايی ندارم: ادعا ندارم كه در اين جستجو به حقيقتی رسيده‌ام. ادعا ندارم كه وظيفة مورخی محقق را ادا كرده‌ام. اين متاعم كه تو می‌بينی و كمتر زينم. (فروردين ۱۳۳۶ عبدالحسين زرين‌كوب)

از چاپ دوم به بعد متن «دو قرن سكوت» تغيير نكرد و چاپ‌های بعدی بر اساس اين متن استوار بوده است. اينك چاپ نهم با يك تفاوت (از چاپ دوم تا هشتم) منتشر شده است ناشر (انتشارات سخن)در يادداشتی در صفحات اوليه كتاب نوشته است: «برای ارزيابی بهتر خوانندگان درباره نظريه‌های ارائه شده در كتاب، با كسب اجازه از دكتر عبدالحسين زرين‌كوب، نقد و نظر استاد شهيد مطهری را در آغاز كتاب عيناً آورده‌ايم.» آنچه كه از مرحوم مرتضی مطهری نقل شده بخشی از كتاب «خدمات متقابل ايران و اسلام» است كه به دو قرن سكوت» پرداخته شده و به تحليل‌های زرين‌كوب پاسخ داده شده است. به نظر می‌رسد چاپ اين مطلب به نوعی شرط مجوز انتشار بوده است. و سرانجام از مشكلاتی كه «دو قرن سكوت» برای نويسنده‌اش پديد آورد بگوئيم. دكتر زرين‌كوب در بخشی از رسالة «حكايت همچنان باقی» «.. اما از آنچه نوشتم بعضی به شدت مايه آزارم شد.. دو قرن سكوت از تو بيش از همه آزار كشيدم يادت هست.. يادت هست؟ در سرنوشت تو اين بود كه بارها در پيچ و خم راه‌هايت با سوءظن يا سوء تفاهم برخورد كنی. اگر در وجودت چيزی خلاف حقيقت هست از خدا می‌خواهم خلق را از گزند آن در امان دارد و اگر جزيی از حقيقت هست اميد هست با سوء تفاهم عاری از منطق مواجه نشوی.» مشكلات «دو قرن سكوت» برای دكتر زرين‌كوب تا آنجا پيش رفت كه مأموری در فرودگاه در اوايل دهه شصت به خاطر اين كتاب قصد ممانعت از سفر معالجاتی برای نويسنده را پيش آورد. در بخشی از يادداشتهای روزانه دكتر زرين‌ به تاريخ تير ماه ۱۳۶۰ چنين می‌خوانيم: «... پسر بچه نوبالغی بود، با ته ريش نو رسته و با لباس سياه عزا پشت ميز نشسته بود، و بی‌آنكه به من «اجازه» نشستن بدهد با عتاب و خطاب از من بازجويی می‌كرد. ناچار نشستم و سعی كردم به سوالهايش جوابهای كوتاه بدهم. - آن كتاب تاثير بدی داشت. (خونسردی را حفظ كردم و او ادامه داد) - به عرب‌ها اهانت بود. زنم پرسيد آنها هم اكنون به ما تعرض كرده‌اند. (اخم هايش توی هم رفت) - اين حرف ديگريست. (با سادگی پرسيدم) - صحبت از كدام كتاب است. - كتاب دو قرن... دو قرن چه؟ رفيقش افزود: سكوت و بلافاصله ادامه داد اما استاد شهيد از نويسنده در يك كتاب ديگر تعريف كرده‌اند. - عجب، خوب پس شما آزاديد. در بازگشت دوباره راجع به اين كتاب صحبت خواهيم كرد. هواپيما تأخير داشت و هر دو جوان با خوش خلقی و عذرخواهی چمدانهای ما را به هواپيما رساندند.» بعدها نيز يكی از دلايل اصلی آورده شدن نام وی در برنامه تلويزيونی «هويت» همين اثر بوده است.


منبع
________________________________________

برگرفته از: پيك هفته، به نقل از رونا

تعداد بازديدکنندگان