۱۳۸۶ آذر ۱۴, چهارشنبه

برهمن شاهان کابلی يا کابل شاهان برهمنی

اثر زنده ياد استاد احمدعلی کهزاد

از سالنامه کابل ۱۳٢۳

پرار سال زمانیکه مقالهء «رتبیل شاهان کابلی» را برای سالنامه (کابل) می نوشتم به آن دورهء تاریخ تماس گرفتم که مشرف به ظهور دین مقدس اسلام بطرف شرق و حتی بخاک های خراسان بود و پایان دورهء مذکور ما را بجائی رسانید که رتبیل شاهان و قشون عرب بار بار در نیمهء جنوب غربی افغانستان بهم پنجه داده و زورآزمائی میکردند و بعد از چندین مصاف که نتیجه قطعی برای هیج طرفی بدست نیاورد بالاخره در اثر مداخله یعقوب لیث صفاری و سرپنجه باشنده گان حصص غربی خود کشور رتبیل شاه کابل در ٢۵٨ هجری (مطابق ٨٧٩ م) شکست خورده و پایتختش فتح شد و او خود را به گردیز کشيد.


امسال (۱۳٢۳) میخواهم یک قدم دیگر نزدیک تر آمده و وارد دورهء شوم که در تاریخ مملکت ما با رتبیل شاهان ارتباط و پیوستگی دارد. موضوع مقاله ما پرارسال رتبیل شاهان بود و امسال «برهمن شاهان کابلی» است. این دو دوره هر کدام تقریباَ چیزی بیش از دو قرن تاریخ مملکت ما را فرا گرفته. اولی دورهء بود مشرف به ظهور و نشر دین اسلام و دومی غلبه و نشر آنرا مشاهده کرده است. رتبیل شاهان با عرب ها سخت پنجه دادند و به شدت مقاومت کردند. برهمن شاهان نصف غربی مملکت را مشرف بدین مقدس اسلام دیدند و راه عزیمت را بطرف شرق و جنوب شرق پیش گرفتند و به تفصیلی که پایان تر میدهیم، رتبیل شاهان و برهمن شاهیان از چندین نقطهء نظر ارتباط زیاد بهم دارند و باوجودیکه بهم پیوست اند پاره متمیزاتی در بین است که آنها را از هم جدا میکند. بهر حال موضوع این مقالهء کوچک آخرین صفحهء تاریخ افغانستان پیش از اسلام است که جزء مقدمه تاریخ دورهء اسلامی هم بشمار میرود زیرا تقریبأ نیمهء غربی مملکت مسلمان شده و در نیمهء شرقی برهمن شاهان آمریت دارند و در اثر تشکیل دولت صفاری و سامانی و مخصوصأ غزنوی به تدریج بطرف خاک های شرقی کشور تغییر محل و مرکز داده و آهسته آهسته از چوکات جغرافیای تاریخی خراسان خارج میشوند و جزء تاریخ خصوصی هند میگردند تا در اثر فتوحات غزنویان بکلی ناپدید میشوند.


ارتباط میان رتبیل شاهان و برهمن شاهیان:


چون رتبیل شاهان و برهمن شاهیان دو سلسلهء پادشاهان محلی جنوب هندوکش اند که از حوالی وسط ۶ تا نیمهء قرن ۱۱ مسیحی یکی بعد دیگر در دو قرن خراسان را در تمام امتداد جنوبی هندوکش اشغال کرده اند و ارتباط زیاد بهم دارند و در چندین مساله طوری بهم مشترک اند که مؤرخین قرون وسطی مخصوصأ عربها چندان ایشان را از هم فرق نتوانسته و اولین کسی که واضح از جدائی آنها صحبت نموده مورخ معروف دربار غزنه ابوریحان بیرونی است که بیشتر بر اساس نوشته های او مدققین جدید جدا بودن آنها را به کمک شواهدی مانند مسکوکات وغیره توضیح و روشن کرده اند. معذالک با وجود تذکار البیرونی و بیانات نیمه تاریخی و نیمه شاعرانهء «کـلهنه» صاحب دیوان «راجا ترانیگنی» (رودخانهء شاهان) [۱] و تحقیقات جدیده هنوز هم پوره و صحیح گفته نمیتوانیم که دورهء سلطنت رتبیل شاهان چه وقت آغاز و تمام شده و سلالهء برهمن شاهی بکدام تاریخ آغاز یافته است. این مساله بسیار مهم است زیرا به ذات خود نشان میدهد که رتبیل شاهان و هندو شاهیان خیلی بهم ارتباط و پیوستگی داشتند و حتی توجیهات ماخذ عمومأ طوری است که اشارات هر یک به تنهایی هر دو سلالهء مذکور را در بر میگیرد. مثلا منابع عربی از روز تماس عربها به سرحدات شرقی خراسان تا زمان فتح کابل بدست موسس سلالهء صفاری، حتی بعد تر همه را رتبیل میخوانند که حتمأ اصل کسانی که ما ایشان را به این نام یاد میکنیم و کسانی که در تاریخ به اسم «هندو شاهیان» یا «برهمن شاهیان» معروف شده اند در ان شامل اند. یا در سلسلهء که البیرونی و «کلهنه» محض (شاهی) یا (شاهیا) میخوانند و عبارت از «کابلشاهیان» میباشد، برهمن شاهی ها و رتبیل شاهان کابل هردو شامل اند وبا تغییر «ترکی شاهی» یا «تروکـنه» یکی را از دیگری سوا میکنند و مقصد از این اصطلاحات اخیر طوریکه منابع عربی توجیه کرده سلالهء ترکی نیست و اگر هم باشد «تگین شاهی هایی» است که در نام و القاب شان نظریهء مجاورت و قدرت توکیوها ( ترکان غربی که در صفحات شمال هندوکش نفوذ و ملوک الطوایفی های بین ۵۶٧ و ۶۵٨ میلادی داشتند. تجاوز چین به حکومت های آنها خاتمه داد.) کلمات ترکی داخل شده بود و از روی عرق احقاد کوشانی های خورد کیداری بودند که با یفتلی و زابلی و شاید توکیو مخلوط شده بودند. چنانچه این موضوع ار روی تفصیلات البیرونی معلوم میشود.


شاهی ـ شاهیا:

برای اینکه مبحث فوق خوب تر فهمیده شود ویا اهمیتی که دارد باید هم خوبتر فهمیده شود و ارتباط عرقی و سیاسی و تاریخی میان برهمن شاهیان و رتبیل شاهان و سلالهء کوشانی های خورد برقرار گردد، کمی در جریان تاریخ جنوب هندوکش عقب تر رفته و عاملی تجسس میکنیم که این دودومان های شاهی را بهم مربوط میسازد. سقوط تدریجی عظمت کوشانی های بزرگ منجر با این شد که کوشانی های باختر با کوشانی های کابل ملحق شده و سلطنتی تشکیل نمایند بنام سلطنت «کیداری» که روی هم رفته نیمه آخر قرن چهارم و بعض سالهای اول قرن ۵ مسیحی را در میگیرد. کیداری ها از سلسله کوشانی های بزرگ منقطع نیستند، منتها سقوط عظمت کوشانی های بزرگ و محدود شدن قلمروجانشینان آنها سبب شده است که احفاد « کـیدارا» را کوشانی های خورد کابل بنامیم.


طوریکه پرارسال در مقالهء رتبیل شاهان اشاره نمودم «کـیدارا» موسس خاندان کیداری در روی مسکوکات خود را به رسم الخط برهنمی «کـیدارا کوشان شاه» خوانده که کوشانی بودن او را تصریح میکند ولی مقصد من بیشتر به استعمال کلمه « شاه» است زیرا بکی از عواملی است که بعد از این دودمان های شاهی جنوب هندوکش مخصوصأ انهایی را که مرکز شان کابل بود، بهم مربوط میسازد. به عبارت دیگر گفته می توانیم که از اوائل قرن چهارم مسیحی به بعد دودمان های سلطنتی جنوب هندوکش خصوص کابل منحیث عرق و عقیده هرچه بودند به لقب «شاه» یا «شاهی» یا «شاهیا» یادشده اند. مثل: رتبیل شاه، ترکی شاه، هندوشاهی، برهمن شاهی، هندوشاهیا، شاهی های کابل وغیره که همه تحت عنوان «کابلشاه» آمده می توانند.


البیرونی برهمن شاهی ها و کسانی را که بیشتر از آنها از کابل به جنوب هندوکش سلطنت کرده اند به لقب (شاهی) یا (شاهیا) یا «شاهیائ کابل» خواننده و به اصطلاح خود آنها را به دو دسته «ترکی شاهی» و «هندو یا برهمن شاهی» تقسیم نموده است[٢]. شاعر و مورخ کشمیر «کـلهنه» هندوشاهی یا برهمن شاهی ها را به لقب «شاهی» یاد نموده. منابع چینی در نیمهء دوم قرن ٧ و نیمهء اول قرن ٨ از شاهانی در گندهارا و کاپیسا حرف میزنند که کلمهء «تگـین» در نام آنها داخل است و مدققین آنها را جزء دودمان»«تگـین شاهی» حساب میکنند। پس سلاله های سلطنتی جنوب هندوکش را از قرن چهار مسیحی به بعد به صفت «شاهی های کابل» میتوان خواند.


رایان کابلی:


چیز دیگری که در مورد برهمن شاهی ها یا هندوشاهیان کابل قابل ملاحظه است لقب (رای) و (رانه) است که عمومأ در مورد شاهان و ملکه های ایشان استعمال می شد. در حقیقت امر این دو کلمه اصلا عنوان یا لقب مخصوص کدام شاه نبوده بلکه در یکی از پراکریت های این عصر (رای) و (رانه) شاه و ملکه را میگفتند و درین کلمات ریشهء قدیم سانسکریت ویدی یعنی (راجان) داخل است. بعد از عصر ویدی استعمال القابی را که از آن رای و رانه مشتق شده در تاریخ کشور خود سراغ داریم. کینشکا موسس دومین خاندان کوشانی های بزرگ افغانستان در بعض مسکوکات در رسم الخط یونانی خود را «راونا نو راؤ» یعنی شاه شاهان خوانده. دراینجا هم دیده میشود که (راو) به معنی (شاه) و (راؤنانو راو) به معنی (شاه شاهان) استعمال شده. بعد از قرن دوم مسیحی به مرور زمان (و) آخر کلمه به (ی) مبدل شده و (رای) به میان آمده و بحیث لقب رتبیل ها و برهمن ها آنرا استعمال نموده اند. مؤرخین افغانستان همان مؤرخینی که در دورهء غزنوی می زیستند، مانند ابوریحان بیرونی و محمد الجبار العتبی و محمد عوفی عمومأ القاب (رای) و (رانه) را در مورد شاهان و ملکه های برهمنی یا هنود تخصیص داده اند. این دو کلمه نه تنها در نثر بلکه در نظم فارسی و سانسکریت در هر دو آمده و دو مثال برجسته یکی اشعار ملک الجبال علاوالدین جهان سوز و دیگر هم اشعار مورخ و شاعر کشمیر «کـلهنه» است.


کابل ـ ویهند:


گرچه در ثلث اول قرن ٧ زمانیکه زایر چین هیوان ـ تسنگ از افغانستان می گذشت، مرکز شاهان کابل زمین شهر کاپیسا (بگـرام) بود و پوره معلوم نمیشود که چه وقت مرکز به شهر کابل فعلی انتقال نموده است ولی تا جائیکه از نگارشات مورخین غرب معلوم میشود، مقارن به ظهور ژانرال های عرب در سیستان مرکز کابلشاهان: (رتبیل ها و برهمن شاهی ها) شهر موجودهء کابل بود. موضوع تا جائیکه به رتبیل شاهان ربط داشت در مقاله مخصوص آن در سالنامه ۱۳٢۱ شرح یافت. این جا به این میپردازیم که پایتخت هندوشاهی ها یا برهمن شاهی ها هم اول شهر کابل بود. داکتر «ساشو» در جلد دوم ترجمهء (الهند) البیرونی به انگلیسی بعد از اینکه در یادداشت های خود مستند بر نوشته های بلاذری از حملات عربها به کابل حرف میزند، مینویسد که کابل و سیستان در مقابل عرب ها دلاورانه مقابله کردند. بعضی جاها مطیع و باجگذار هم شد ولی کابل عمومأ بدست شاهان هنود یا برهمنی خاندان (پاله) بود. زماینکه مامون خلیفه عباسی آن را فتتح کرد و حکمران مسلمانی برای کابل مقرر نمود، شاه هندو در پهلوی حکمران مذکور حضور میداشت.

کابل شهری بود که شاهان هندو یا برهمن در آن تاجپوشی میکردند. مثلیکه شاهان خاندان «هوهن زلرن» در شهر کوینسبرگ (پروسیای شرقی) تاج شاهی برسر میگذاشتند. به این حساب رتبیل ها که از نقطهء نظر آئین چیزی بودائی و بیشتر برهمنی یا هندو بودند و اسلاف برهمن شاهی ها محسوب میشوند، در شهر کابل تاج می پوشیدند و خود برهمن شاهی ها هم تا زمانیکه کابل در تصرف شان بود حتی قرار نظریهء « رنجیت سیترام پندت» [3] در وقتیکه مرکز خود را از کابل به (ویهند) کنار اتک انتقال داده بودند، بازهم در شهر کابل تاج پوشی میکردند. بعد از ربع قرن نهم در اثر فتوحات شاهان صفاری نفوذ برهمن شاهی ها در کابل و گرد و نواح آن متزلزل شده خود را بطرف جنوب (گردیز) و شرق (لغمان) کشیدند و (او هند) یا (ویهند) را که ۵۰ میل از اتک بالاتر در سواحل غرب سند واقع است، مرکز خود انتخاب نمودند. این دومین مرکز برهمن شاهی های کابلی است که قهرأ فتوحات صفاریان ایشان را به خاک های گندهارای شرقی عقب زده و مرکز شان را کنار رود سند برد. معذالک غرب لغمان و حصص شرقی ننگرهار جزء قلمرو آنها محسوب میشد. اگر چه بعدتر در اثر تهدید و جنگهای سبکتگین و محمود زابلی جیپال چیزی بیشتر مقر خود را بطرف شرق در دل پنجاب عقب برد ولی پایتخت رسمی برهمن شاهیان اول (کابل) و باز (ویهند) بود وبه همین دو جا نسبت میشوند.


سر سلسلهء دودمان برهمن شاهی:


با وجودیکه موضوع سلطنت برهمن شاهی های کابل و ویهند به شهادت منابع و آثار مختلف محقق است، معلومات در اطراف موسس صحیح این دودمان و تاریخ صحیح جلوس او بر تخت سلطنت ناقص و متناقص است. درین شبهه یی نیست که البیرونی شاهی های کابل را به دو دسته (تـرکی شاهی) و (برهمن شاهی) تقسیم نموده و درین شبهه ئی نیست که زایر چین هیتوان ـ تسنگ در نیمهء اول قرن ٧ شاه کاپیسا را «کـشاتریا» خوانده و منابع چینی از (تگـین شاهان) اسم می برند و عرب ها دوصد سال پیوسته از «رتبیل ها» سخن گفته اند ولی این همه القاب و عناوینی است که بر اساس ممیزات خانوادگی و تمایلات مذهبی وغیره بمیان آمده و از جدایی اینها در قید سنه و تاریخ کسی واضح چیزی نگفته است. درین قسمت تاریخ افغانستان چهار منبع مهم در دست است:

۱ - یادداشت های زائر چینی

٢ - نگارشات مؤرخین عرب

۳ - متون سانسکریت

٤ - نوشته های مأخذ فارسی

«کشاتریا» یعنی لقبی که هیوان ـ تسنگ در نیمهء اول قرن ٧ راجع به پادشاه کاپیسا استعمال کرده، (تگـین شاه) سایر منابع چین، رتبیل های متذکرهء عربها، «تروکـشه» منابع سانسکریت و ترکها یا ترکی شاهی های مأخذ فارسی همه عبارت از احفاد کوشانی های خورد است که چیزی بودایی و چیزی هم در دوره های بعد تر برهمنی بودند و از نقطهء نظرا آئین با اصل برهمن شاهی ها مقاربت و حتی تا اندازه ئی اشتراک داشتند. این رتبیل ها به مفهوم جامعی که بالا ذکر نمودیم تا حوالی ٧٤۵ مسیحی یعنی تقریبأ تا یکصد سال بعد از ظهور عربها در سیستان (۳۰ هجرت مساوی ۶۵۰ میلادی) در کاپیسا و حصص شرقی آن سلطنت داشتند. [٤] بحساب البیرونی اولین پادشاه ترکی شاهی (رتبیل های کوشانی) برهاتگین و آخر آنها «لگه تورمان» نام داشت. [۵] بعقیده او وزیر اخیرالذکر موسوم به «کـلـر» که مرد برهمنی بود خزانه ئی یافته و پول باعث تزئید نفوذ او شد و مقتدر گردید. از طرف دیگر چون «لگه تورمان» با مردم بد رفتاری میکرد وزیر برهمنی از نفوذ شخصی و آزردگی اهالی استفاده نمود. پادشاه را محبوس کرد وخود برتخت شاهی نسشت وبه این ترتیب دودمان برهمن شاهی شروع شد.


«کـلهنه» مورخ و شاعر کشمیر برعکس «کـلر» را بکلی نمیشناسد و شخص دیگری را که «للـیه» نام داشت، موسس این خاندان میشمارد. این «للـیه» معاصر « سنکره ورمان» (٨۳۳-٩۰٢ میلادی) شاه کشمیر بود. بعض مدققین مانند کننگهم انگلیس «کـلر» و «للـیه» هر دو را یکنفر میداند. بهرحال چون میان آثار البیرونی و کلهنه تقریبأ ۱۱٨ سال فاصله است شاید هر دو شخص مذکور عبارت از یکنفر یا علیحده باشند. بهر حال به اساس نوشته های ابوریحان بیرونی، «کـلر» وزیر برهمنی سلطنت را از «لگه تورمان» در کابل گرفته و جمعی از مدققین مانند الیوت و(اچ. سی. ای.) پروفیسور تاریخ و سانسکریت دانشگاه کـلکـته ظهور برهمن شاهی ها را در حوالی ٨۵۰ میلادی حدس میزنند.


سایر شاهان این خاندان


دومین پادشاه این سلاله را البیرونی «سامند» میخواند. مدققین در میان مسکوکاتی که بیشتر از افغانستان پیدا شده مسکوکات شاهی را یافته اند که در آن بصورت (سامنته دیوا) اسم برده شده. چون (دیوا) یا (دیوی) اسم خانواده و کلمهء علیحده است، میتوان گفت که (سامنته) همان «سامند» متذکرهء البیرونی است. در روی و پشت سکه های او شکل نرگاو وسوار کاری دیده میشود.


بقرار ترتبیب البیرونی سومین پادشاه برهمن شاهی «کملـو» نام داشت که آنرا «کـلمو» هم تلفظ میکنند. از روی یکی از حکایات دلچسپ محمد عوفی در جوامع الحکایات معلوم میشود که مشارالیه معاصر زمان عمرو لیث صفاری (٢۶۵-٢٨٧ هجری) مساوی (٨٧٩- ٩۰۰ میلادی) میزیست و سلطنت میکرد. اگرچه مولف جوامع الحکایات او را درین وقت بصفت رای هندوستان یاد کرده ولی هنوز علاقه های ننگرهار و لغمان و تگو و نجرو پختیا (سمت جنوبی) تا حوالی نزدیک کابل جزء قلمرو او بود. این مساله از روی فتح «سکاوند» (لوگر) معلوم میشود زیرا محمد عوفی شرح میدهد که عمرولیث صفاری شخصی را بنام «فردعان» شحنهء زابلستان مقرر کرد و او با چهار هزار سوار آمده و سکاوند را گرفت و بتکدهء معروف آنرا که در اقصأ هند شهرت داشت ویران کرد.[۶]


چهارمین پادشاه این سلسله را الیرونی (بهـیمه) نام میبرد که به اسم (بهـیمه پاله) و (سری بهـیمه دیوه) هم شهرت دارد. راجع به واقعات عصر او معلومات بیشتری در دست نیست. مسکوکات نقره یی او از حوالی کابل پیدا شده. اگرچه بعد از (بهـیمه) از شاهی بنام (ایشتپال) هم اسم میبرند ولی به قرار ترتیب البیرونی پنجمین رای سلسلهء برهمن شاهی (جیـپال) بود که معاصر سبکتگین و محمود زابلی می زیست و جنگ های ایشان او را مشهور ساخته است. بعد از فتح کابل بدست یعقوب لیث صفاری در (٨٧٩ میلادی) و فتوحات علاقهء سکاوند، جنوب کابل، بدست برادرش عمرولیث در سالهای بین ٨٩٧ و ٩۰۰ میلادی، سامانی ها نفوذ مؤقتی در جنوب هندوکش پیدا کردند که با والی آنها ابوبکر لاویک در زابل و کابل محسوس میشد. چندی بعد در ٩۳۳ میلادی الپتگین غزنه را از والی مذکور گرفت و از همین وقت به بعد یکسلسله جنگ ها با برهمن شاهی ها شروع شد. جیپال با جنگ های الپتگین و سبکتگین و محمود مقابل شد. میگویند که مقر خود را به قلعهء مستحکم (بهتنده) برد و مرکز خود را از (ویهند) به ماواری (ستـلج) انتقال داد. اگر این امر صحت داشته باشد، این سومین باراست که مرکز برهمن شاهی ها تغییر محل یافته. بهرحال قلمرو دولت جیپال بطول از سرهند تا لغمان و به عرض از سلطنت کشمیر تا ملتان انبساط داشت. جنگ های جیپال را با غزنویان عتبی در تاریخ یمنی به تفصیل شرح داده[٧] و جنگ اول میان جیپال و سبکتگین بین غزنه و لغمان واقع شد و در آن رای برهمنی شکست خورد و صلحی را با پرداخت یک ملیون درهم و پنجاه فیل عقد شد ولی در اثر عهد شکنی جیپال جنگ دوم میان طرفین آغاز یافت و علاقه های بین لغمان و پشاور جزء دولت غزنوی شد.


محمود کبیر زابلی به نوبه خود رفتار پدر را تعقیب نموده و درمقابل برهمن شاهان لشکر کشید। جنگی بتاریخ ٨ محرم ۳٩٢ هجری (٢٧ نوامبر ۱۰۰۱ میلادی) در حوالی پشاور در گرفت. هندوان شکست خوردند. جیپال با 50 تن از پسران و نواسه هایش اسیر شد و ویهند دومین مرکز برهمن شاهان بدست محمود زابلی فتح شد و جیپال از غصه و رنج در سال ۳٩۳ هجری (۳-۱۰۰٢ میلادی) خویش را در آتش افگند.



[۱] - ديوان شعری است به زبان سانسکريت که در اطراف شاهان کشمير و تعلقات آنها با سائر شاهان پنجاب و رايان برهمنی کابلی روشنی می اندازد.
[٢] - صفحهء ۱۰ البيرونی و نيز (انديا) ترجمه مستر ساشو.
[۳] - اين شخص (راجا ترانگينی) را از سانسکريت به انگليسی ترجمه نمود. صفحه ۶۱٩ ترجمه راجا ترانگينی به انگليسی.
[٤] - از روی خط سير (او کانگ) چينی و يادداشت های (شاوان) فرانسوی معلوم می شود که ترکی شاهی ها تا حوالی ٧٤۵ ميلادی در کاپيسا سلطنت می نمودند.
[۵] - از روی ۶۰ نفرشاهی که البيرونی به سلسله ترکی شاهی نسبت می دهد و از روی اسم کانيک (کنيشکا) واضح معلوم می شود که مقصدش از کوشانی ها است چه بزرگ باشد و خورد و چه احفاد آنها.
[۶] - جوامع الحکايات نسخه قلمی موزه کابل.
[٧] - تاريخ هند جلد دوم تاليف ايليوت، تاريخ يمينی بصورت خلاصه درينجا ترجمه شده.

هیچ نظری موجود نیست:

تعداد بازديدکنندگان