خراسان
از نظر معنی لغوی، جغرافيايی و تاريخی
خراسان خواتای، خراسان خوره
شادروان استاد احمد علی کهزاد
فرستنده: بنياد فرهنگی کهزاد
يکی از اعلام جغرافيائی بسيار مهمی که قرن ها در ادب، تاريخ و فرهنگ ما استعمال شده، تسمية(خراسان) است که به يک مفهوم در مورد حصه ی از خاکهای کشور ما و به مفهوم عامتر در مورد تمام سرزمين افغانستان امروزی استعمال شده است। همانطور که کشور ما در دوره های باستان بنام آريانا خوانده می شد، در قرون وسطی به اسم خراسان ياد می شد و بعدتر از اوائل قرن ۱٩ به اين طرف اسم افغانستان جانشين نامهای قديم شده است.
کلمة خراسان از نظر لغت و فيلولوژي عبارت از دو چيز است، يکی (خُر) يا (خور) و ديگر (آسان). جزء اول اين کلمه يعنی (خُر) که شکل قديم صوت آن (خور) بود، ازنظر قدامت به دوره های اوستائی و به زبان (زند) ميرسد که در اوستا به شکل (هور) آمده و معنی آن (آفتاب) است. اين مفهوم در ادب پهلوی و فارسی دری محافظه گرديده است و در کلمة (خورشيد) که آفتاب درخشان معنی دارد به وزن (جمشيد) آمده است. در اين کلمه (شيد) به همان معنی (درخشان) است که (جم) را پادشاه درحشان و باشکوه معرفی ميکند.
جزء دوم اين کلمه يا (آسان) را معمولاُ به معنی (مطلع) ترجمه کرده و ميکنند ولی از نظر ادب باريکی هائی دارد که تعبير و توجيه ميخواهد. يکی از دانشمندان پارسی بمبئی موسيو (آنولا) که در تاريخ و ادب زبان پهلوی معلومات بسيار دارد، کلمة (آسان) را (مسند) و (قرارگاه) ترجمه نموده و ميگويد که اصلاُ ريشة اين کلمه در فعل (ساي) نهفته است که با (ي) مقصوره معنی آن (جلوس) يا (نشستن) ميباشد. (ساي) به معنی نشستن، جلوس کردن، قرار گرفتن، استراحت کردن وغيره که در کلمة ترکيبی (آسايش) هم موجود است. کلمة (آسان) هم قابل تجزيه است. (آ) پيشوند است و (سان) مسند و گاه معنی دارد. اين معنی کلمة (سان) در (کهسان) هم ديده ميشود که محل و مقر کوه را وانمود ميکند.
در تابش اين معلومات ميتوان (خراسان) را مسند الشمس، مقر خور، جايگاه آفتاب، آفتابگاه و خورگاه تعبير نمائيم. شبه ئی نيست که از لحاظ ادب ميان (مطلع الشمس) و (مسند الشمس) کمی فرق است و برای مفهوم اولی که عبارت از شرق باشد در زبان پهلوی و فارسی کلمة ديگر داريم که عبارت از (خاور) و (خاوران) ميباشد که نقطه مقابل آنرا (خوروران) يا (خوربدان) ميگفتند. پس ميان دو کلمة (خاوران) و (خراسان) فرق است.
در باب قدامت کلمة خراسان چنين بايد پنداشت که اين کلمه در قرون اوليه هجری مخصوصاُ بعد از قرن دوم با نويسنده عرب بلاذری معمول نشده بلکه به مراتب پيشتر از آن در دوره های قبل از اسلام در وطن ما معمول و مروج بود و در علم جغرافيا استعمال ميشد.
قراريکه اشاره نموديم اجزأ کلمه ترکيبی خراسان در اوستا استعمال شده اما نه خود اين کلمه. کلمة خراسان در ادب پهلوی که در قرن ٨ و ٩ مسيحی نوشته شده، ديده شده است. موئيز دو خورن (Moise de Khoren) از خراسان و حدود آن حرف ميزند. از احتمال بيرون نيست که دبيران عصر ساسانی در طی قرن سوم مسيحی کلمة خراسان را به معنی (خاک های شرقي) استعمال نموده باشند. وجود و مفهوم جغرافيائی اين کلمه در قرن ۵ مسيحی از مسلمات است زيرا يفتل شاهانی که به سلطنت رسيدند، در مسکوکات خويش را (خراسان خواتاو) يا (خراسان خواتاي) يعنی (خراسان خدا)، (خراسان شاه) يا (پادشاه خراسان) خوانده اند. همه ميدانند که کلمة (خواتاي) کلمة پهلوی است که بادار و خدا معنی داشت. (خواتای نامک) نام يک کتاب تاريخی پهلوی بود که در فارسی آنرا (خدای نامه) ميگفتند و بعد تر همين (خدای نامه) بصورت (شاهنامه) درآمده است.
هانری ماسه يک نفر از خاورشناسان فرانسوی معتقد است که کلمة (خواتي) که اصلاُ (خدا) معنی داشت، در قرن اول هجری به معنی (پادشاه) هم استعمال شده و اين اصطلاح مخصوص خراسان و ولايات مربوطه و خاکهای مجاور آن بود چنانچه پادشاهان کابل و زابل و مرو و بخارا را (خداِي) ميگفتند. از قبيل (کابل خداي)، بخار خداي). به همين ترتيب يفتل شاهانی که در قرن ۵ مسيحی در خاک هائيکه امروز افغانستان ناميده ميشود، سلطنت داشتند، خويش را در سکه ها به لقب (خراسان خداي) ميخواندند که به تعبير (کابلشاه) و (زابلشاه) ايشان را (خراسان شاه) ميتوان خواند.
خراسان در طی قرن پنجم مسيحی علاوه بر اينکه در القاب شاهی پادشاهان يفتلی داخل بود، به صفت (ربته النوع) يکنوع (ژني) يا (موکلي) هم داشت که آنرا (خراسان خوره) يا (فر خراسان) ميخواندند و او را بشکل هيکل نيم تنه دختری که شعله های نور از دورادور سرش اشعه پاشی ميکرد، نمايش ميدادند.
اين هيکل در حقيقت امر سمبول آفتاب طالع بود که آنرا پادشاهان يفتلی خراسان بحيث فر و شکوه خراسان و به معنی آفتاب طالع و حامی جلال و عظمت سلطنتی خود در مسکوکات خويش هم نمايش ميدادند.
به اين ترتيب کلمة خراسان به مفهوم سياسی (خراسان خواتاي) يعنی (خراسان شاه) به حيث لقب شاهان خراسان و (خراسان خوره) بحيث علامه فارقه فر و شکوه خراسان در قرن 5 مسيحی در عصر يفتلی ها معمول و مروج بود و خاطره اين اسم از دوره های پيش از اسلام تجاوز کرده و به دوره های اسلامی تاريخ و فرهنگ مملکت ما وارد شده است. ۱۳ سنبله ۱۳۳٧
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر