۱۳۸۶ آذر ۱, پنجشنبه

ملت سازی: بحث دوم، نقش قومیت در روند ملت سازی

http://www.bbcpersian.com

10:00 گرينويچ - دوشنبه 24 سپتامبر 2007 - 02 مهر 1386

اسدالله شفایی

ملت سازی: بحث دوم، نقش قومیت در روند ملت سازی

می دانیم که در دنیای جدید وابستگی ها و تعلقات قومی و اجتماعی جای خود را به یک "ما"ی بزرگتر می دهد و تعامل میان این گروه ها به شکل گیری هویتی مشترک می انجامد.

در این راستا افراد در عین حال که به تعلقات مشترک اجتماعی درونی شان احترام می گذارند با هویت پیوندی فراگیرتر و گسترده تر نیز احساس وابستگی می کنند و این گامی است در مسیر شکل گیری پدیده ای به نام ملت.

در این بخش، با شرکت دو پژوهشگر، خواجه بشیر احمد انصاری و احمد حسین مبلغ، به نقش قومیت و تعامل قومی در این روند می پردازیم.


آقای انصاری به نظر شما از ساختار قومی در افغانستان چه تعریفی می شود کرد و این ساختار چه مولفه هایی دارد؟

انصاری: افغانستان کشوری است که در قلب آسیا واقع شده و از مجموع اقوام مختلف در آنجا تشکیل شده و می شود آن را به نام گلوگاه قاره آسیا تعریف کرد. در افغانستان هویت قومی قابل تعریف است، اما هویت سیاسی تا هنوز شکل نیافته و اقوام افغانستان فعلاً بر مبنای نژادی تشکل یافته اند و جریانات سیاسی افغانستان نتوانستند کشور و اقوام مختلف افغانستان را در استقامت ملت شدن قرار بدهند و این خورده فرهنگ ها به شکل قبیله ای و قومی ماندند و متاسفانه تا هنوز ما یک جریان نمی بینیم که به صورت جدی در این راستا قدم بگذارد.

آقای مبلغ همانطور که در صحبتهای آقای انصاری بود افغانستان کشوری است که دهها قومیت و ملیت در آن زندگی می کنند و دست کم چندین قومیت عمده وجود دارد. به نظر شما رابطه و تعامل اقوام در افغانستان چطور بوده است؟

مبلغ: وجود اقوام در افغانستان امری مسلم است، اما اینکه افغانستان نتوانسته از قومیت فراتر برود و به دولت - ملت برسد این بسیار به سیاست های دولت های گذشته بر می گردد که آنها نتوانستند یک سیاست فرا قومی اتخاذ کنند و افراد اقوام افغانستان را به عنوان اینکه آنها تاجیک، ازبک و هزاره هستند، هندو هستند و یا مسلمان هستند، دیدند و نه به عنوان یک شهروند و یکی از شرطهای شکل گیری ملت هم همین است که دولت افراد تبعه خود را نه به عنوان اینکه در قدم اول آنها شیعه یا سنی هستند، یا پشتون، تاجیک و یا هزاره وغیره هستند بلکه به عنوان یک شهروند نگاه بکند و از نگاه موازین حقوق شهروندی بررسی کند، نه از دیدگاه اینکه به کدام قوم و مذهب منسوب هستند و این یک عامل بازدارنده است.

همانطور که می دانید در برخی از نظریات بر قومیت و نژاد واحد در کشور برای ایجاد یک ملت تکیه شده و البته در جهان امروز می دانیم که کمتر کشوری را می شود پیدا کرد که از قومیت واحدی تشکیل شده باشد. بنابر این، اینکه چطور می شود قومیت ها را با حفظ هویت خود در قالب یک ملت به صورت یک هویت منسجم و سازمان یافته در بیاوریم یک مسئله اساسی برای جهان سوم بوده است. آقای انصاری، البته آقای مبلغ به یک سری موارد اشاره کردند، در افغانستان به نظر شما مشکلات اساسی بر سر راه تعامل اقوام چه بوده است؟

انصاری: مشکلات بسیار زیاد است یکی از مشکلات مداخلات خارجی است. یکی ساختار ذهنیت قبیله ای است که در سراسر افغانستان تقریباً دیده می شود و دیگر از همان آغاز نطفه افغانستان در یک رحم نامناسب جابجا شد و عبدالرحمان خان به عنوان موسس افغانستان از آغاز روی مسائل قومی حساب می کرد و موسس افغانستان از آغاز به شکل بسیار علنی و عریان علیه اقوام افغانستان در ادبیات سیاسی خود سخن گفته و عمل کرده است.

برعکس کشورهای دیگر که با یک نوعی وفاق و قراردادی ایجاد شده، افغانستان این شکل نبوده متاسفانه و در افغانستان تا هنوز وضعیت به گونه ای است که همانگونه که آقای مبلغ فرمودند، حکومت های افغانستان تا هنوز هم معتقد به ایده برادر بزرگ هستند.

مشکلات فراوانی سر راه ایجاد یک دولت در افغانستان وجود داشته و وجود اقوام مختلف در مرزهای کشور که با تکثرات نژادی و مذهبی و فرهنگی خارج مرزهای کشور ارتباط دارند، یکی از مشکلات است. مشکل دیگر همین عقب افتادگی مردم افغانستان است، نبودن ارتباطات، نبود تکنولوجی و کوهستانی بودن کشور و سطح نازل سواد در کشور این مسائلی است که همه تاثیر منفی در این روند گذاشته است.

علاوه بر نکاتی که شما به آن اشاره کردید بسیاری از کاشناسان عواملی مثل نحوه توزیع جغرافیایی اقوام و پراکندگی اقوام افغانستان، فقر اقتصادی و مذهب و نکاتی که شما به آن اشاره کردید، اینها را از دلایل عمده شکاف های قومی در افغانستان می دانند. آقای مبلغ به نظر شما چه مشکلاتی بر سر راه تکوین یک فرهنگ مشترک ملی در بین اقوام افغانستان وجود دارد؟

مبلغ: من دو عامل سیاسی را که عامل دولت باشد عرض کردم. عامل مهم دیگر به نظر من مانع ساختاری جامعه است در راه دولت - ملت شدن. منظور من ساختار عامل پیچیده اجتماعی اقتصادی و فرهنگی است که اینها همه در ارتباط با هم هستند. اینها را آدم نمی تواند یک شبه از بین ببرد. این موانع در یک روند زمانی طولانی شکل گرفته است.

در اینجا به دو عامل فقط می توانم تکیه کنم: یک همان عامل سیاسی یعنی دولت است، دوم عامل فرهنگی، همین روشنفکران هستند که باید سعی کنند فراتر از هویت قومی یک هویت ملی را بسازند. هویتی که نه مربوط به یک قوم و یا قبیله بلکه فرا قومی باشد، تا تمام اقوام بتوانند در آن هویت خود را بیابند.

جدا از اینکه چه کاری می شود کرد، صحبت بر سر این است که فعلاً مشکل چیست؟ آیا موضع گیری که روشنفکران داشتند، بر فرض که به وجود یک جریان روشنفکری در افغانستان معتقد باشند، فکر می کنید بر این روند اثر داشته؟

مبلغ: بله، مسلما. خود موضع گیری روشنفکران بخصوص در طول این سه دهه اخیر اهمیت دارد. به نظر من گفتار حاکم روشنفکری همین گفتار قومی بوده است، بخصوص بعد از سقوط و زوال ایدئولوژی هایی که روشنفکران در دهه شصت با آنها سرگرم بودند، از قبیل بنیاد گرایی اسلامی و مارکسیسم.

این ایدولوژی ها در دهه هشتاد آهسته آهسته نفوذ خود را از دست می دهند و به جای آن متاسفانه روشنفکران بدون اینکه یک بدیل ملی و فراقومی را بیابند، فرو می روند در گفتار قومی.

حالا مشکل اساسی هم همین است که در قدم اول باید این مسئله در بین روشنفکران حل شود و روشنفکران بتوانند خود را از این تنگنای قومیت نجات بدهند و طرح های ملی پی ریزی بکنند.

اگر بخواهیم همین مسئله را عینی تر بکنیم همانطور که شما اشاره کردید، مسئله این است که افغانستان در دو - سه دهه اخیر شاهد تحولات گسترده در عرصه های سیاسی و اجتماعی بوده در واقع در این مدت نه چندان طولانی گرایشات چپ، راست و بنیاد گرایی در یک مقطع نسبتا کوتاه تجربه شده است. آقای انصاری این تحولات چه اثری گذاشته بر رابطه بر تعامل اقوام؟

انصاری: در سه دهه اخیر واقعا یک وحدت نیم بند ملی که در افغانستان وجود داشت ضربه بسیار کاری خورد. قرائت های متحجرانه از دین و جریان افراطی گری که نام اسلامی بر آن گذاشته شده، نقش بسیار بزرگی داشته در کوبیدن این مفهوم و از این جمله مثلا ما فعلا شاهد این هستیم که خود فاشیسم در کشور ما لباس دینی بر تنش پوشانده می شود و از ابزارها و مفاهیم فلسفی و مفاهیم برین سیاسی در جهت توجیه این مسئله استفاده می شود.

در این سه دهه واقعا ما دیدیم که از دو چیز بسیار مقدس که یکی دین است استفاده شد در راه توجیه تفوق طلبی و توجیه نسل کشی و حاکمیت یک جناح و همچنین از ادبیات فلسفی و سیاسی هم در همین جهت استفاده می شود. ادبیات روشنفکری ما مملو از همین مسائل است و من یک چیز دیگر را اضافه کنم که مشکل روشنفکران ما بیشتر از مشکل مردم ما است.

در افغانستان مردم عادی در رابطه به این قضیه مشکل بزرگی ندارند. فقط همان یک ذهنیت است که گاهی از عوامل بازدارنده حساب می شود؛ اما مسئله اصلی، مسئله روشنفکران است که آنان همین افتراق قومی را تئوریزه می کنند.

آقای مبلغ به نظر شما چطور؟ می دانیم که یک کشور اگر از تمامی ساکنانش نمایندگی نکند بحران ملی بوجود می آید. به نظر شما تحولات دو - سه دهه اخیر چه اثری گذاشته بر تعامل اقوام؟

مبلغ: متاسفانه همانطور که آقای انصاری هم اشاره کردند رابطه بسیار منفی ایجاد کرد در این سه دهه اخیر. به خاطر همین است که همانگونه که اشاره کردم، این ایدولوژی های بیگانه، مارکسیزم یا بنیاد گرایی اسلامی، اهمیت خود را از دست می دهند و به همان اندازه قومیت آشکارتر می شود.

به عبارت دیگر خود همین قومیت و قوم گرایی جای این ایدولوژیها را می گیرد و بدبختی روشنفکران هم در همین است که متاسفانه نتوانستند فراتر از این قوم گرایی بروند. به عوض اینکه یک بدیل ملی عرضه کنند، خودشان در برابر قومیت، در قومیت فرو رفتند.

روند کنونی در افغانستان، این کشور را بیشتر در معرض امواج پدیده جهانی شدن قرار داده است. آقای انصاری به نظر شما روند اخیر چه اثراتی می تواند بگذارد بر گرایشات قومی در افغانستان و ما در واقع در راهی که داریم به سوی ملت شدن یا حرکت در جهت روند ملت سازی، چه اثراتی می تواند بر این روند داشته باشد؟

انصاری: جهانی شدن و ملت شدن با هم رابطه دارند و فعلا متاسفانه بیشتر از همین شعار گلوبلایزیشن و جهانی شدن استفاده می شود. واقعا جهانی شدن یک مفهوم برین است. ما مشکلی با آن نداریم، اما متاسفانه فعلا می بینیم که جناح های بسیار نیرومند اقتصادی گاهی از همین شعار استفاده می کنند و زیر جامه آن می خواهند که اهداف خود را تحقق بخشند.

در کشورها مثلا در مرزهای خودشان از ملت صحبت می کنند و وقتی که در کشور دیگری میایند آنجا صرف مسئله گلوبلایزیشن مطرح می شود و ملاحظه شان احیانا به معنی کوبیدن مفهوم ملت استفاده می شود و به معنای ذوب کردن یک جامعه واحد و یا یک ملت واحد در بحر جهانی صورت می گیرد و من این را به نفع کشورمان نمی بینم و به همین دلیل هم در کشورهای دیگر در آسیا، اروپا، افریقا مظاهراتی علیه آن صورت می گیرد.

روشنفکران و نویسنده ها و اهل فکر و اندیشه در مخالفت این جریان هستند که ما نمونه های آن را زیاد می بینیم.

آقای مبلغ نظر شما در این مورد چیست؟ پدیده جهانی شدن چه اثراتی می تواند بر روند ملت سازی در افغانستان داشته باشد؟

مبلغ: ارتباط ملت با پدیده جهانی شدن خیلی مهم است و متأسفانه این بزرگترین چالش ما است. نه تنها چالش در برابر افغانستان که نه دولت هستیم و نه ملت، حتی چالش در برابر خود کشور های غربی که مرکز جهانی شدن هم هستند و پدیده جهانی هم همین است که نقش دولت ضعیف تر می شود و حتی به گفته برخی محققین دولتها نقش خود را اصلا از دست می دهند در روند پدیده جهانی شدن.

هابرماس یکی از اندیشمندان آلمان مقایسه می کند این چالش جهانی شدن را در قرن هجده و می گوید همانطور که در قرن هجده در اروپا دولت - ملت شکل گرفت، نهادهای سنتی از بین رفتند و نهادهای سنتی خود یک چالش بود در برابر روند حرکت به سوی دولت ملت شدن.

وی می گوید که حال خود دولت - ملت در کشورهای اروپایی در برابر همین چالش جهانی شدن قرار گرفته است. حالا وضع ما و شما پیچیده تر است. هم ما دولت - ملت نیستیم و در عین حال چیزی که وضع را پیچیده تر می کند، خود پدیده جهانی شدن است.

با این وضعیتی که ما داریم اگر دولت آگاهانه رفتار نکند و یک سیاست ملی را اتخاذ نکند و روشنفکران از این گفتار قومی فراتر نروند، ما متاسفانه نمی توانیم از این چالش موفق از آب درآییم.

هیچ نظری موجود نیست:

تعداد بازديدکنندگان