۱۳۸۶ آذر ۱, پنجشنبه

ملت سازی: بحث هفتم؛ نقش روشنفکران

http://www.bbcpersian.com

11:21 گرينويچ - دوشنبه 05 نوامبر 2007 - 14 آبان 1386

اسدالله شفایی

ملت سازی: بحث هفتم؛ نقش روشنفکران

در رشته مباحث گذشته درباره روند ملت سازی در افغانستان، به نقش و جایگاه اقوام در این روند، عنصر هویت ملی و نخستین تلاشها برای ایجاد دولت ملی در افغانستان پرداختیم.

این هفته در بحث پایانی در این باره، جایگاه روشنفکران را در این عرصه به بحث می گیریم.

مهمانان برنامه این هفته دکتر اکرم عثمان، نویسنده و صاحب نظر و حمزه واعظی، روزنامه نگار و پژوهشگر هستند.

بیایید بحث خود را از اینجا شروع کنیم که اصولاً در افغانستان جنبش روشنفکری از کجا آغاز شد؟ ما چه به وجود یک جریان روشنفکری در تاریخ معاصر افغانستان معتقد باشیم و یا به ظهور چهره های روشنفکری که حرکتهای مقطعی و ناتمام را در مقاطعی از این تاریخ از خود به یادگار گذاشتند، آقای عثمان، فکر می کنید اولین حضور مؤثر روشنفکران را ما در چه زمانی در تاریخ افغانستان مشاهده می کنیم؟

عثمان: اگر ما نهضت روشنفکری را قبل از قرن بیستم در نظر داشته باشیم، گمان من این است که از زمان امیر شیرعلی خان شروع می شود. به این معنا که او بار نخست در ترکیب کابینه اش کسانی را گماشت که آنها مشمول خانواده اش نمی شدند.

پیش از او در افغانستان حکومت خانوادگی برقرار بود و امیر شیرعلی خان به عنوان نخستین گام، دامن حاکمیتش را گسترده تر می کند و افرادی را از دیگر اقوام افغانستان وارد حکومتش می کند. بعد از او نقش سید جمال الدین افغان در آوردن نهضت روشنفکری در افغانستان چشمگیر است و شاید سید اولین کسی باشد که اندیشه های نوگرایی را در چارچوب فکر دینی یا احیای فکر دینی به افغانستان می آورد.

بنابر این، به نظر من نهضت روشنفکری اولاً سیر حلزونی و ناهماهنگ داشته در افغانستان و در دوم، منشاء اش بیشتر از این که برخوردار از زمینه های داخلی باشد ملهم از زمینه های بیرونی است و عناصری از بیرون و یا وسایل و رسائلی از بیرون در داخل افغانستان اثر می کند و سید جمال الدین افغان ظاهرا شاخص ترین شخصیتی است که به این موضوع می پردازد.

آقای واعظی، همانطور که شنیدیم آقای عثمان شروع تاثیرات را به زمان امیر شیرعلی خان و بعد سید جمال الدین برمی گرداند. نظر شما در این مورد چیست؟ در مقاطع آغازین تاریخ معاصر افغانستان نقش روشنفکران را در روند ملت سازی، ولو به صورت ناقص، چطور می شود ارزیابی کرد؟

واعظی: فکر می کنم که اگر روشنفکر را ما به عنوان یک قشر اجتماعی در جامعه شناسی مطرح کنیم، باید دارای چند ویژگی باشد: اصلاح طلب، نقدپذیر و نقدگر، اندیشه معطوف به عدالت داشته باشد و دارای انسجام فکری باشد تا بتواند اندیشه را تولید یا باز تولید کند.

بنابراین، با این تلقی من فکر می کنم که جنبش روشنفکری در افغانستان، اگر نامش را با اجمال و اغماض جنبش بنامیم، عمدتاً از آغاز قرن بیستم شروع شد. از جایی که انجمنی به نام سراج الاخبار به عنوان یک انجمن نسبتاً متشکل و دارای اعضا، چارچوب و افکار مشخص تبارز پیدا کرد. عوامل و دلایل زیادی این جنبش را تا حدودی توانست تقویت کند و این فعالیتها تاثیر گذار باشد در روند بعدی آن.

آغاز نهضت مطبوعاتی که با سراج الاخبار اول و دوم رشد پیدا کرد و بعد لیسه حبیبیه و معلمینی که از خارج می آمدند، همه اینها تاثیرات مهمی در جهت بسط افکار و اندیشه ها داشتند. به نظر من عنصر سوم، دوره اصلاحات امان الله است که به عنوان یک مقطع مهم زمینه های اصلاح طلبی و اصلاح گری را از زاویه دید دولت مطرح کرد؛ و به این عنصر من می خواهم اضافه کنم که محمود طرزی به عنوان یک شخصیت فرهنگی و کسی که در خارج از افغانستان تحصیل کرده و بازیافت ها و دیدگاه های بیرونی داشته و می خواسته دیدگاه مدرن را در عرصه مطبوعات، ادبیات و حتی در عرصه سیاست مطرح کند، تاثیر مهمی بر جنبش روشنفکری ما داشته است.

در مجموع تاثیر این جنبشهای مقدماتی یک چیز بوده و آن هم اصلاح قدرت یا مشروعیت بخشیدن به قدرت و محدود کردن آن در جهت خواسته های ملی و اجتماعی.

اگر از نخستین قدمها بگذریم و به زمان های اخیر مخصوصاً به دهه چهل خورشیدی و دوره ظهور احزاب و تدوین قانون اساسی برگردیم می بینیم که روشنفکران در قالب گرایش های چپ، راست و میانه نمود پیدا می کنند. آقای عثمان در دهه های اخیر تاریخ معاصر افغانستان نقش روشنفکران در جهت پرورش علایق ملی و بستر سازی برای ملت و دولت ملی به مفهوم امروزی، چه بوده؟

عثمان: اگر قضیه را به سود خود سبک و سنگین نکنیم، به نظر من نهضت روشنفکری در افغانستان از پیش زمینه تاریخی و اندیشه ای و فلسفی برخوردار نبوده است. این جنبش بیشتر تاثیرپذیر بوده از فضای فکری در کشورهای همسایه از جمله ایران و کشورهای دورتر مانند ترکیه و هندوستان.

بنابر این روشنفکران ما کمتر از زمینه های داخلی و وطنی الهام گرفته اند و به همین سبب روشنفکر یک قشر بی پایه بوده که هر باری که سر بلند کرده، به دلیل نبود امکانات و به دلیل نداشتن ریشه معین سرش به سنگ خورده است.

به عنوان مثال، در زمان شاه محمود خان دموکراسی نیم بندی که به وجود می آید و بعد از او در ۱۳۴۳، بیشتر جنبه نمایشی و سمبلیک داشته و از نوع دموکراسی روشنفکری مبتنی بر دربار بوده است. به همین دلیل می توان گفت که در افغانستان جنبش روشنفکری از آن پایه هایی که در اروپا سبب ظهور نهضت های روشنفکری می شود، برخوردار نبوده است.

به نظر شما آقای واعظی، چطور در این مقطع خصوصاً در دهه چهل خورشیدی، روشنفکران در افغانستان تا چه اندازه توانستند موج نو بوجود بیاورند و به تسریع روند ملت سازی کمک کنند؟

اینها زمینه ها و بسترهای تئوریک و سیاسی فرهنگی را فراهم کردند تا یک موج از روشنفکران دست به یک سری فعالیتهای منسجم بزنند. یعنی ما در دهه پنجاه میلادی و بعد از آن در دهه شصت شاهد ظهور یک سری تشکل های منسجم حزبی هستیم که عموما از سوی روشنفکران مدیریت و رهبری می شود.

اینکه این احزاب تا چه حد توانسته اند در عرصه قدرت، انتقادگری و مسئولیت روشنفکری و ملی خود را ادا کنند، جای بحث دارد. من با دکتر عثمان موافق هستم که اصولاً روشنفکری در افغانستان هنوز هم به عنوان یک جنبش منسجم که دارای افکار و اهداف ملی مشخص باشد تبلور پیدا نکرده است. احزابی که در این دهه رشد پیدا کردند بیشتر مجموعه هایی تا حدودی قومی و قبیله ای یا مجموعه های ایدئولوژیکی بودند که خواسته های محدود و کوتاه برد داشتند.

به این جهت من تصور می کنم که اگر ما یک دید کلی نسبت به جنبش روشنفکری در افغانستان داشده باشیم، جنبش روشنفکری ما فاقد کوشش پیوسته و منسجم و تاثیرگذار بوده است. دوم اینکه متاسفانه جنبش روشنفکری ما چه در این دروه و چه در دروه های بعد از نظر فکری بسیار فقیر است و بجز در برخی گونه های ادبی ما اثر عمده ای در حوزه فکر و اندیشه سیاسی و فلسفی نداشتیم.

اگر کمی پیشتر بیایم، در ادامه همین روند، دهه بعد از پنجاه و هفت را بسیاری اولین تجربه بدست آوردن قدرت از سوی گروههای روشنفکری و تشکیل دولت توصیف می کنند. آقای عثمان تا چه اندازه به نظر شما این تجربه موفق بوده و چه نقاط قوت و ضعف داشته است؟

عثمان: در این شبهه ای نیست که بعد از کودتای ثور ۱۳۵۷ حاکمیت انتقال پیدا می کند به یک حزب سیاسی که در پی انحصار قدرت بوده است. اما تجربه نشان داد که این حزب سیاسی که باورها و جهان بینی مشخص خود را نسبت به جامعه و اوضاع و احوال ما داشت، بیشتر ملهم از شرایط خارجی بود. یعنی روبنای سیاسی این دوران با زیربنای جامعه ما که یک زیربنای فلاحتی بود تطبیق نمی کرد.

من به این تصور هستم که حاکمیت چپ بعد از ۱۳۵۷ یک حاکمیت ناکام بود و بر محور واقعیتهای جامعه ما حرکت نمی کرد و نوعی ایدئولوژی صادر شده از بیرون روشنفکران را برانگیخت و آنها را وادار به اجرای یک کودتای نظامی کرد. بنابر این نهضت ۱۳۵۷ از دید من یک نهضت ناکام بود.

همانطور که دیدیم آقای عثمان معتقد هستند که روبنای سیاسی دوره بعد از پنجاه و هفت با زیربنا سازگاری ندارد و این تجربه چندان موفقیت نداشته است. آقای واعظی نظر شما در این مورد چیست؟

واعظی: برداشت من این است که جنبش روشنفکری چپ منسجم ترین و متشکلترین جنبش روشنفکری است که حداقل دارای خواسته های مشخصی است. اینکه این جنبش تبدیل به حاکمیت می شود و هر جنبشی که تبدیل به حاکمیت می شود، طبعا دچار فساد هم می شود، موضوع دیگری است. بنابر این، به نظر من این جنبش دارای خواسته های نوگرایانه و اصلاح طلبانه بود و در این امر جای هیچ شکی نیست. اما اینکه در عمل اینها چه اشتباهی داشتند، بحث جداگانه ای است.

من فکر می کنم که چند تآثیر سیاسی عینی و واقعی را از سوی این گروه از روشنفکران در عرصه قدرت و تعامل ملی نباید از نظر دور داشته باشیم. اول اینکه اینها موفق شدند اولین بار در تاریخ جنبش روشنفکری یک دولت تشکیل بدهند. دولتی با خواسته ها و ایدئولوژی مشخص که حداقل بخشی از اهداف و برنامه هایش جنبه نو گرایانه دارد. دوم اینکه اینها برای اولین بار تعامل قومی را تا حدودی برهم زدند و ساختار قومی را شکستند. سوم اینکه اینها در عرصه قدرت به نوعی گردش نخبگان هم مجال دادند. اما اینکه چرا اینها موفق نشدند، من معتقدم اولاً آنها بیشتر متاثر از ایدئولوژی گرایی در عمل و سیاست بودند. دوم اینکه آنها وابسته به خارج بودند و سوم اینکه آنها نتواستند پایه مشروعیت ملی را برای دولت سیاسی خود در بین همه اقشار کسب کنند.

به عنوان محور آخر بحث در شرایط کنونی که افغانستان تجربه گرایشهای چپ و راست را پشت سر گذاشته، آیا ما شاهد اجماع نظر بین روشنفکران در افغانستان هستیم بر سر تدوین نوعی استراتژی ملی؟ آقای عثمان به نظر شما چطور؟ روشنفکران تا چه اندازه خود را از قالبهای اجتماعی آزاد کردند و به بحث تفکر ملی نزدیک شدند و تا چه میزان فرهنگ مبارزه سیاسی را پیدا کردند؟

عثمان: من به این باور هستم که روشنفکران ما هنوز آن طور که باید راه خود را نیافته اند و ما کماکان در گرداب یک دایره بسته می چرخیم. چنانکه نهضت اول روشنفکری افغانستان مقابل شد با ملای لنگ، نهضت آخر روشنفکری افغانستان مقابل شد با ملای کور یعنی ملا محمد عمر.
آن بیرقی را که شاه امان الله و بقیة الصیف با سه رنگ برافراشت همان بیرق کماکان دوباره برافراشته شده است و معنای آن این است که ما هنوز از آن تنگناها و بن بست تاریخی قدمی به بیرون نگذاشته ایم. بنابر این اگر ما ظواهر مسائل را دور بگذاریم می بینم که ما در همان نقطه اوایل قرن بیستم قرار داریم و امیدوار هستم که روشنفکران و نوطلب های ما خود را با ظواهر دموکراسی و قضایای صادر شده از بیرون فریب ندهند و به کارهای اساسی بیاندیشند، که همانا تغییرات فلسفی و اندیشه ای است و تئوری حاکمیت است از بالا انتقال می دهد به پایین به مردم.

همانطور که دیدیم آقای عثمان نظر منفی دارند نسبت به نقش روشنفکران امروز و معتقد هستند که روشنفکران در یک دایره بسته حرکت می کنند. آقای واعظی، بسیاری معتقد هستند که تجربه تاریخ معاصر افغانستان هم نشان می دهد که روشنفکران وقتی که به قدرت دست پیدا کردند، خوب عمل نکردند. به نظر شما روشنفکر امروز در افغانستان تا چه اندازه از واقعیت های تاریخی گذشته درس گرفته است؟

واعظی: متاسفانه تاریخ غمبار روشنفکری در افغانستان یک تاریخ پریشان حالی است. با وجود اینکه من بسیار خوشبین هستم و معتقدم که شرایط موجود بهترین زمینه ها را برای ارتقای جنبش روشنفکری فراهم کرده است، به جهت اینکه نفس حضور جامعه جهانی زمینه ای است که روشنفکران بتوانند از شرایط امن ایجاد شده به نفع دولت سازی و ملت سازی استفاده کنند و دوم اینکه اینها عموما کسانی هستند که در غرب بوده و حداقل با وزشهای فکری و اندیشه های نو و مدرن در عرصه دولت سازی و ملت سازی آشنا هستند. سوم اینکه سطح درک مردم به دلیل تحولاتی که بوجود آمده بالا رفته است.

اینها به نظر من زمینه ها و عوامل بسیار مثبتی است که روشنفکران می توانند بسیار موثر از این شرایط در جهت ایجاد یک دولت ملی یا حداقل ایجاد یک فکر ملی استفاده کنند. اما من تصورم این است که متاسفانه وضعیت فعلی شرایطی را فراهم آورده که روشنفکران بیشتر گرایش به قدرت به صورت فردی دارند. یعنی تمام خواسته های روشنفکر این است که به یک وزارت یا ریاست و یا معاونت برسد. دوم اینکه روشنفکران ما بسیار پریشان رفتار و پریشان اندیش هستند و دارای یک فکر منسجم نیستند. از سوی دیگر روشنفکران ما باز هم برگشته اند به خواسته ها و اندیشه های قومی. متأسفانه جنبش روشنفکری ما فعلا پراکنده تر از گذشته و اندیشه روشنفکری ما پریشان تر از گذشته در عرصه قدرت طلبی و عرصه تعامل سیاسی تبارز پیدا کرده است.

هیچ نظری موجود نیست:

تعداد بازديدکنندگان