11:46 گرينويچ - سه شنبه 23 اکتبر 2007 - 01 آبان 1386
اسدالله شفایی
ملت سازی: بحث ششم؛ هویت ملی
هویت ملی از پایه های اصلی بحث دولت - ملت یا دولت ملی به شمار می رود
در واقع هویت ملی مجموعه ارزشهایی است که در طول تاریخ یک ملت شکل گرفته است. به تعبیر دیگر پدیده دولت – ملت بر مفاهیم شهروندی و هویت ملی استوار است.
در بحثهای گذشته درباره روند ملت سازی در افغانستان به ساختار قومی و نقش دولت ملی در این رابطه پرداختیم. در این قسمت نگاهی داریم به پدیده هویت ملی و شاخصه های آن در افغانستان.
مهمانان برنامه این هفته همت فاریابی نویسنده، ولی محمد زیارمل، صاحب نظر و غلام سخی ارزگانی، روزنامه نگار هستند.
آقای فاریابی، همانطور که می دانیم در بحث هویت ملی به شاخصه هایی چون جغرافیا یا سرزمین، تاریخ و فرهنگ مشترک، زبان، دین، نظام سیاسی و احساسات مشترک اشاره می شود. در افغانستان بحث هویت ملی تا چه اندازه مصداق عینی می تواند پیدا کند و چه عناصری مجال تحقق پیدا کرده است؟
فاریابی: ما نمی توانیم یک برداشت دقیق و صد درصد در ارتباط با موضوع داشته باشیم. اما داشتن سرزمین مشترک مشخص و واحد، تاریخ مشترک، نظام سیاسی واحد و مشترک، و منافع مشترک اقتصادی تحت نظام اقتصادی واحد، اینها همه مفردات ملت و هویت ملی را تشکیل می دهد.
و از این عناصر که شما اشاره کردید، فکر می کنید کدامیک جلوه بارزتری دارد در سرزمینی به نام افغانستان؟
بدون ایجاد مشارکت ملی ساختن ملت و بروز هویت ملی غیر ممکن است و ایجاد مشارکت هم ایجاب می کند که مشارکت نه تنها در قلم و در کاغذ بلکه مشارکت عملاً با در نظر داشتن یک مکانیسم علمی و عملی که چطور ما یک نظام سیاسی مشترک که در آن تمام ساکنین و اقوام افغانستان بتوانند سهم فعال و عادلانه داشته باشند و من باور دارم که وقتی درباره دولت مرکزی صحبت می کنیم دولت مرکزی آن دولتی است که یک قانون اساسی قوی داشته باشد که همگان از این قانون اساسی اطاعت کنند و قانون اساسی باید قدرت را در بین مرکز و سایر ولایات تقسیم کند.
همانطور که اشاره شد، آقای فاریابی به عناصری مانند سرزمین، تاریخ مشترک و نظام سیاسی تاکید کردند. بسیاری معتقد هستند که افغانستان با بحران هویت ملی روبرو بوده است و در واقع هیچ کدام از عناصر هویت ملی مجال شکل گیری پیدا نکرده. آقای زیارمل، نظر شما در این مورد چیست؟
زیارمل: به نظر من تردیدی نیست که در افغانستان و یا هر کشور دیگری برای تثبیت هویت ملی یک ملت باید دارای جغرافیا و تاریخ مشخص و اقتصاد و فرهنگ مشخص باشد.
البته افغانستان از لحاظ جغرافیایی یک کشور واحد است، تمام قبایل و اقوام افغانستان در سراسر افغانستان با هم یکجا زندگی می کنند و در هیچ ولایت از کشور ما دیده نمی شود که یکی از قبایل وجود نداشته باشد.
بنابراین از این لحاظ ما می توانیم بگوییم که ما ملت واحدی می توانیم باشیم و هستیم، اما چیزی که عمده و اساس است، این است که ما دارای یک نظام سیاسی واحدی باشیم.
درباره مطلبی که آقای فاریابی به آن اشاره کردند، من چنین به عرض می رسانم که اگر با در نظر داشت شرایط موجود در جامعه و رشد و تعمیم دموکراسی در کشور ما از لحاظ سیاسی و نظامی، حکومتی در داخل کشور بوجود بیاوریم که در آن کارها از پایین به بالا انجام شود، از لحاظ رشد اقتصادی و فرهنگی همه باهم برادروار به پیش خواهیم رفت. بنا بر این، ما می توانیم یک حکومت مرکزی قوی و نیرومند در کنار یک نظام سیاسی و اقتصادی نیرومند داشته باشیم.
همانطور که دوستان به آن اشاره کردند، در دنیای جدید ملت و هویت ملی تعاریف تازه ای پیدا می کنند که با مفهوم سنتی اش متفاوت است و در واقع ساختارهای سیاسی و اقتصادی است که ملت و هویت ملی را به مفهوم امروزی شکل می دهد. در واقع در دنیای جدید شاید کمتر ملتی را بشود پیدا کرد که از قومیت و زبان واحدی تشکیل شده باشد. آقای ارزگانی، نظر شما چیست؟ آقای زیارمل به عنصر نظام سیاسی نیرومند تاکید داشتند؛ به نظر شما چه عناصری اهمیت بیشتری دارد؟
ارزگانی: من فکر می کنم که در افغانستان هویت ملی به شکلی که محققان آن را تعریف کرده اند، متاسفانه نطفه نگرفته است.
به عنوان مثال نظامهای سیاسی که ما داشته ایم، نظامهای سیاسی ملی نبوده و از عده خاصی نمایندگی کرده و متاسفانه خواسته های اکثریت مردم در آن پایمال شده است.
به نظر من تا زمانی که نظام دموکراتیک که محصول اراده تمام مردم افغانستان باشد، در این کشور شکل نگیرد، مشکل هویت ملی وجود خواهد داشت. نظام سیاسی باید منعکس کننده آرزوهای مردم باشد و در واقع مردم خود را در آن بیابند. وقتی که مردم در یک نظام خود را یافتند، از آن پشتیبانی می کنند، ولی تا کنون ما از وجود چنین نظامی برخوردار نبوده ایم.
روی این مسئله باید چه از نظر اقتصادی، چه از نظر اجتماعی و چه از نظر فرهنگی کارهای زیاد صورت بگیرد و به همین دلیل است که ما در افغانستان با بحران هویت ملی مواجه هستیم.
اما در عین حال یکی از مسائل مطرح در رابطه با بحران هویت ملی در افغانستان این است که مردم افغانستان تحولات بزرگی را در طول چند دهه گذشته تجربه کردند و این تحولات بر اجزای تشکیل دهنده هویت ملی تاثیراتی را گذاشته است. آقای فاریابی نظر شما در این مورد چیست؟
فاریابی: من با تایید فرمایشات آقای ارزگانی باید بگویم که حوادث سه دهه تاریخ افغانستان به وضوح نشان داد که مسئله ملت سازی در افغانستان به انجام منطقی خود نرسیده است و راه طولانی برای این کار در پیش است.
ببینید، تجاوز شوروی سابق مردم افغانستان را برای دفاع از سرزمین خود منسجم کرد، اما در ختم این رسالت تاریخی به جای اینکه یک دولت با ثبات به وجود بیاید، گروههای مختلف افغانستان به جان یکدیگر افتادند و زمینه را برای نفوذ و دخالت بیگانگان مساعد کردند. این خود گویای این واقعیت است که بحران هویت ملی آتش زیر خاکستر بود که در دهه های اخیر این انفجار کرد.
به این سبب من فکر می کنم که خوشباورانه خواهد بود که ما درباره احیای هویت ملی سخن بگوییم. بلکه من معتقد هستم که لازم است حقیقت را قبول بکنیم که درباره ایجاد ملت و هویت ملی صحبت بکنیم.
من به این باور نیستم که جنگهای سه دهه اخیر هویت ملی ما را مخدوش کرده است. بلکه به نظر من سه دهه جنگ، نتیجه منطقی بحران هویت ملی بود و همانطور که می بینید شعله های جنگ در افغانستان هنوز هم خاموش نشده است.
علاوه به نکاتی که شما به آن اشاره کردید آقای فاریابی، خود عنصر تجاوز خارجی که در مورد آن صحبت شد، اصولا میزان همبستگی را در میان افراد یک ملت بیشتر می کند و در واقع علایق و احساسات مشترک تقویت می شود. اما بیایید ببینیم در افغانستان این روند چه شکلی به خود می گیرد. آقای زیارمل، به نظر شما بحران هویت ملی در افغانستان چه ویژگیهایی دارد و تحولات دهه های گذشته چه تاثیراتی بر آن گذاشته است؟
زیارمل: ما باید واقعیتهای سه دهه اخیر را بررسی کنیم. اگر هویت ملی افغانستان را در سطح داخلی و بین المللی در نظر بگیریم، افغانستان به عنوان یک کشور در سازمان ملل متحد نمایندگی داشته است و هویت ملی افغانستان تثبیت شده است. آنچه که در داخل کشور در منازعات و جنگ داخلی وجود داشت، ناشی از این نبوده که ما هویت ملی نداشتیم. هویت ملی ما تثبیت بوده، ما افغان بودیم و خواهیم ماند.
به عنوان مثال اگر ما به دهه شصت خورشیدی مراجعه بکنیم، از لحاظ سیاسی در کشور سیستمی وجود داشت که همه اقوام و ملیتها در آن سهیم بودند، ولی متاسفانه بعد از ۱۳۷۱ خورشیدی این سیستم از هم پاشید. این جریان به قوم گرایی دامن زد و متاسفانه ما تاکنون زهر تلخ آن را می چشیم.
آقای ارزگانی به نظر شما چطور و تا چه اندازه تحولات دهه های اخیر بر شاخصه های هویت ملی تا چه اندازه تاثیر گذار بوده است؟
ارزگانی: من فکر می کنم تحولات گذشته بر سر مسئله هویت ملی تاثیر زیادی داشته است. اول اینکه در تاریخ معاصر افغانستان در همین سه دهه اخیر جریانهای مختلفی، ولو اینکه ساختار قبیله ای و قومی هم داشتند، تشکیل شده و در آنها گروههای قومی مختلف در هم آمیختند.
دوم اینکه برای نخستین بار در تاریخ افغانستان در حاکمیت ها هم به صورت نسبی نوعی کثرت گرایی ایجاد می شود که نمی توان آن را انکار کرد. به عنوان مثال در قالب حزب دموکراتیک خلق افغانستان برای اولین بار انحصار حاکمیت قبیلوی و خانوادگی در کشور شکسته می شود. اما اینکه بعد این جریان چگونه ادامه پیدا می کند، بحث دیگری است.
حالا هم به صورت عملی متاسفانه در مسئله هویت ملی و یا دولت سازی و وحدت ملی آنچه گفته می شود، فقط روی کاغذ است و به صورت عملی گام برداشته نشده است. اگر قرار است ملت ساخته شود، باید واقعیتهای درون جامعه افغانستان درک شود و تمام مردم افغانستان به صورت عادلانه و دموکراتیک و با شعاع وجودی خود در حاکمیت سیاسی افغانستان سهیم شوند و در غیر این صورت بحران هویت ملی هیچ گاه حل نمی شود.
همانطور که می دانیم پدیده جهانی شدن تاثیرات عمیقی را بر محتوا و شکل هویت ملی داشته است از طریق این تاثیرات روند ملت سازی در جوامع دچار تحول شده. آقای فاریابی افغانستان که در سال های اخیر بشدت در معرض پدیده جهانی شدن قرار گرفته و خود حضور جامعه جهانی بیشتر کمک کرده به این امر. به نظر شما این پدیده چه تاثیری بر شاخصه های هویت ملی می گذارد؟
فاریابی: طبعا سقوط طالبان که باعث حضور گسترده جامعه جهانی در افغانستان شد در آغاز امیدهایی را برای مردم جنگ زده افغانستان برای اعمار یک جامعه نوین مژده می داد و در این بستر این طور توقع میرفت تا مسیر سیاست گذاری در کشور به طرف اعمار جامعه مدنی و ایجاد هویت ملی تعیین شود. ولی متاسفانه با گذشت زمان این حقیقت به اثبات می رسد که رسالت ایجاد جامعه مدنی، ایجاد ملت و تثبیت هویت ملی بدوش خود مردم افغانستان است و هیچ عامل خارجی قادر نیست روند ملت سازی را در افغانستان به انجام برساند و این خود مردم افغانستان و اقوام مختلف افغانستان هستند که می توانند هویت ملی خود را تثبیت کنند و موانعی که در برابر ایجاد ملت و هویت ملی وجود دارد را از سر راه بردارد.
بنابراین من فکر می کنم که اقوام مختلف کشور باید هویت همدیگر را به رسمیت بشناسند، همدیگر را تحمل بکنند، به حقوق همدیگر احترام بگذارند و تنها از این طریق است که ملت افغانستان می تواند مانند دیگر ملت های جهان عرض وجود کند.
همانطور که می دانیم در عصر جهانی شدن تعیین و تضمین حقوق مدنی شهروندان دیگر در انحصار دولت ملت ها نیست، بلکه مشارکت سازمان های بین المللی و فراملی در تعیین و تامین حقوق مدنی شهروندان به سرعت در حال گسترش است و به همین دلیل است که گفته می شود این پدیده بر محتوای هویت ملی تاثیر گذار است. آقای زیارمل به نظر شما به این تاثیرات از چه زاویه ای می توان نگاه کرد؟
زیارمل: در این جای شکی نیست که جهان به یک دهکده تبدیل شده است. زمانی که جهان به یک دهکده تبدیل می شود ما اگر کشور خود را در نظر بگیریم در افغانستان بعد از یک ثبات سیاسی و اقتصادی می تواند که پروسه ایجاد ملت واحد تامین شود.
زمانی که یک جامعه مدرنیته اقتصادی در کشور از لحاظ مدنی بوجود بیاید، ما می توانیم تمام مشکلاتی را که اکنون در راه ایجاد یک ملت واحد وجود دارد را از میان برداریم. اما همانگونه که قبلاً اشاره کردم، تمام اقوام افغانستان در طول تاریخ از لحاظ فرهنگی به هم جوشش خورده است وهیچ گاه هیچ کس نمی تواند آنها را از هم جدا کند.
بسیاری از نظریه پردازان معتقدند که ما به موازات هویت های ملی در جامعه یک هویت و وجدان جهانی داریم که در حال شکل گیری است. آقای ارزگانی، علاوه بر نکاتی که دوستان به آن اشاره کردند، به نظر شما اثرات این پدیده را بر شاخصه های هویت ملی در افغانستان چطور می توان ارزیابی کرد؟
ارزگانی: من فکر می کنم که افغانستان نمی تواند خود را از مسیر روند تحولات جهانی کنار بکشد. افغانستان نمی تواند خود را مانند زمان حاکمیت طالبان از همه دنیا جدا کند و یک حکومت نظامی و استبدادی که در تاریخ افغانستان کمتر نظیر دارد دوباره به وجود بیاید.
اما این مسئله به این معنی نیست که جامعه مدنی و یا دموکراسی از خارج به افغانستان صادر شود. در عین حال روند حرکت به سوی جامعه مدنی می تواند پیش زمینه هایی را برای تولد نظام مردم سالار در افغانستان به وجود بیاورد.
ما همه نیاز به این داریم که اقوام افغانستان یکدیگر را بپذیرند. بنا براین باید حاکمیت سیاسی در افغانستان یک سیاست ملی مستقل و دموکراتیک را در پیش بگیرد و روند ملت سازی در ارتباط با تحولات در عرصه های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به صورت طبیعی و تدریجی مسیر خود را طی کند و در نهایت ما بتوانیم به عنوان یک ملت در آینده عرض اندام کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر