۱۳۸۶ آذر ۲, جمعه

خاطرات محمد ظاهر شاه در گفتگوی اختصاصی با بی بی سی - بخش سوم


بی بی سی - جمعه 02 سپتامبر 2005










خاطرات محمد ظاهر شاه در گفتگوی اختصاصی با بی بی سی

در سال 1946 میلادی برابر با 1325 خورشیدی که محمد ظاهر شاه بیش از سی سال داشت، به تایید خود او و با مشوره ای اعضای خانواده مقام صدارت به شاه محمود خان، کاکای دیگر او سپرده شد
محمد ظاهر شاه از شاه محمود خان به عنوان یک شخصیت دموکرات یاد می کند که در سال 1953 میلادی برابر با 1332 خورشیدی ماموریت خود را آغاز کرد

آنطوری که پادشاه پیشین افغانستان می گوید، اساس انتصاب محمد داوود در مقام صدارت، اقتضای شرایط بود تا تصمیم خانواده

آنگونه که مورخان معتقدند، قرار بود صدارت محمد داوود برای یک دوره ای معین و به احتمال اغلب برای یک مدت لازم جهت تهیه و تطبیق یک پلان پنج ساله ادامه بیابد. اما با به سر رسیدن برنامه انکشاف اقتصادی افغانستان در سال 1962 میلادی، محمد داوود برنامه ای را در مورد تغییر و تحول در طرز اداره ای کشور، به شاه پیشنهاد کرد که نکات اصلی آن، تبدیلی حکومت شخصی به حکومت حزبی بر مبنای تشکیل حزب واحد و منع اعضای خانواده ای شاهی که خود را جز آن نمی شمرد، از مداخله در کارهای سیاسی و دولت داری بود. محمد ظاهر شاه این برنامه را رد کرد و این کار او باعث شد تا محمد داوود از مقام صدارت استعفا دهد. پس از آن پادشاه که حدود سی سال در راس حکومت بود تصمیم گرفت زمام امور را به شخصی خارج از خانواده ای سلطنتی بسپارد
بخش سوم مصاحبه با آخرین پادشاه افغانستان در برگیرنده خاطرات او از زمان صدارت شاه محمود خان تا کودتای محمد داوود در سال 1973 میلادی برابر با 1352 خورشیدی است

خوب، در مورد تبدیلی صدراعظم ها، زمانی رسید که شما تصمیم گرفتید که مدت صدارت یک کاکایتان (عمو) به پایان برسد و کاکای دیگر شما به حیث صدراعظم اداره امور کشور را به عهده بگیرد

تصمیم ما در مورد صدراعظم ها این بود که ما کوشش کردیم که خود را از صدراعظم های خانوادگی دور کنیم

منظور من شاه محمود خان غازیست

شاه محمود خان غازی یک صدراعظم بسیار خوب بود. دموکرات ترین صدراعظم بود. کلوب ملی را او ساخت، به مردم بسیار فرصت گپ زدن داد. یکی از صدراعظم هايی بود که خلاف فکر، یک قریحه دموکراتیک بسیار خوب داشت

اگر دوران شاه محمود را با دوره ای صدارت هاشم خان مقایسه کنیم، شما چگونه می بینید؟

در این مورد چیزی نمی گویم

بعدا تصمیم گرفتید که داوود خان، پسر کاکای (پسر عمو) شما صدر اعظم شود، این اقدام هم با مشوره ای خانواده صورت گرفت؟

نی. (داوود خان) یک آدمی بود که از کوچکی با او بزرگ شده بودم. در یک اتاق زندگی می کردیم. در همه شرایط زندگی (یکجا) بودیم. من نمی فهمیدم که سر چوکی صدارت چیست؟ من بسیار اشخاص را دیده بودم که به مجرد رسیدن به چوکی صدارت، یا خودشان یا ماحول شان دفعتا آنهارا تغییر میدهد. داوود خان البته صدارت قوی تری داشت. اشخاصی هستند که دوست می پالند و خدمتگار می پالند و اشخاصی هم وجود دارند که غلام میپالند. داوود خان از جمله همان افرادی بود که غلام می پالید. آدم هایی که کاملا صد در صد او به آنها اعتماد نداشتند، برایش اهمیت نداشتند. این سیاست غلط است. من فکر می کنم در چنین سیستم اداره، که یک تقاضای کامل از مامور خود داشته باشد اول قیمت خود آن مامور از بین میرود دوم آدم ها فرق میکنند در هر حال مفهموم واقعی دموکراسی از بین می رود

به اساس بیشتر اسنادی که وجود دارد، در دوران داوود خان، نقش شما بیشتر شده بود، یعنی همزمان با شخص صدراعظم شما در سیاست گذاری ها نقش بیشتر داشتید و عملا در اداره امور کشور سهم می گرفتید

من ذهنيت دموکراتيک گرفته بودم. یک پادشاه حقی دارد و صدراعظم حقوق دیگری. من به تصامیمی که کابینه می گرفت، نمی توانستم دخالت کنم. غیر از داوود خان، افرادی دیگری که با من بودند، خوشبختانه همکاری می کردند و همکاری با آنها برای من آسان بوده است ؛ مانند حالی که من با کرزی همکاری می کنم. کرزی را مانند اولاد خود می دانم. او هم کارش را بخوبی پیش می برد. تا زمانی که وضیعت همین طور است، فکر می کنم که همکاری بسیار خوب خواهد بود

شما در آخر صدارت داوود خان، بلاخره به این نتیجه رسیدید که زمان آن فرا رسیده است که باید قوه اجراییه از خانواده سلطنتی جدا شود و صدراعظم از میان مردم انتخاب شود، قانون اساسی تهیه شود

این یک موضوع بسیار اساسی بود که قانون اساسی افغانستان آن را گفته بود و ما باید آن را عملی می کردیم. من البته کوشش کردم که کاملا عملی صورت بگیرد

چگونه در همان زمان به این نتیجه رسیدید، یعنی وضیعت کشور را چگونه دریافتید؟

توام با پیشرفت مملکت افکار مردم بکلی تغییر می کند. افکار مردم مثل دیروز نمی باشد. تعداد جوانان بیشتر می شود، جوانانی هستند که از کشورهای مختلف دموکراتيک آمده اند، من این همه ادعا و آرزوهای مردم را می فهمیدم و میدانستم که زندگی اجتماعی ملت را نمیتوان متوقف کرد. کوشش می کردم تا جایی که می توانم همراه آنان باشم. اما شما می دانید که بعضی اوقات زیاده رویی می شود. احتیاط لازم بود. اما من فکر نمی کنم که در زمان من تا امروز کار خلاف دموکراسی انجام داده باشم

تجاربی که شما در تعین اعضای کمیسیون قانون اساسی سال 1964 داشتید چگونه بود؟ یعنی چگونه و به اساس کدام معیارها اعضای کمیسیون را انتخاب کردید؟
اول، تکلیف اخلاقی ماست که اعضای کمیسیون قانون اساسی باید اشخاصی باشند، فهمیده، خیرخواه و در پهلوی لیاقت به مردم خود علاقه داشته باشند

در آن زمان شما چگونه انتخاب کردید. در آن زمان شاید افغانستان از نگاه کادر های حقوقی مشکلاتی داشت، برای شما انتخاب اعضای کمیسیون سهل بود یا خیر؟

قانون اساسی جدید نبود. قانون در بسیاری از ماده های خود هیچ فرق نکرده ، تحولات بیشتر در ماده های آخر انعکاس می یابد... بسیار کوشش میکردیم که اشخاص با صلاحیت باشند ، اما مداخله کرده نمیتوانستیم. مگر اکثریت اقوام خوشبختانه خیر خود را میفهمند ، اقلیت های هم استندکه زیر تاثیر بیرون می روند . اما خوشبختانه من تجربه دارم که اکثریت مردم افغانستان به قانون اساسی که پادشاه آنرا دستخط کرده و مردم در آن سهم داشته اند اعتبار داشتند

شما همزمان با تعيین اعضای کمیسیون قانون اساسی، صدراعظم موقت را هم انتخاب کردید، این انتخاب به کدام اساس صورت گرفت؟

قسمی که در همه دنیا صورت می گیرد. صدراعظم باید رای اکثریت را داشته باشد. اول از راه های کوچک تر، اما بعدا از طریق شورا تعین می شود؛ وقتی که اکثریت را بدست آورد، لبیک می گویم.
یک عده می گویند، بهترین صدراعظمی را که شما انتخاب کردید و به نتیجه رسیدید که می تواند آرزوهای مردم افغانستان را جامه ای عمل بپوشاند، صدراعظم آخری،آقای موسی شفیق بود...
این برای من یک پرنسیب است که اساسا یک صدراعظم را همین طور می دانم. موسی شفیق نسبتا از همه ای صدراعظم های دیگر، شرایط صدارت را داشت. قابل بود. من بارها او را تجربه (آزمایش) کردم. با من در لندن هم بود. من در پارلمان با یک گروهی کوچک حرف میزدم او در یک محفل با وزیر خارجه (هیوم) حرف می زد. چند دقیقه بعد وزیر خارجه انگلستان آمد و به من گفت که به شما تبریک می گویم. گفتم: چطور؟ گفت: من نیم ساعت با صدراعظم شما صحبت کردم چنان معلوماتی را که از شرق میانه به من داد که من مستفید شدم
ولی به هر حال در همین ده سالی که حال یک عده از آن به نام دهه دموکراسی یاد می کنند، مشکلاتی داشتید؛ چون ثبات سیاسی وجود نداشت، . به نحوی هیچ کس نمی توانست برنامه های خود را به آخر برساند..
در حال حاضر هم ثبات کامل نیست و در آن زمان هم بی ثباتی کامل نبود. شرایطی بود که من می توانستم ازعهده تکلیف خود برآیم. مشکلاتی کلان نبود که من قاطع عمل کنم . چیزی که از خدا شکرگذار استم این است که تا امروز به من قوت و طاقت داده و محبت مردم افغانستان است و هیچ شکی در آن نیست من در خود لیاقت این محبت رانمی دیدم . اساس زندگی من روی اعتماد مردم تکیه کرده، تا که همین طور باشد، ما هم می توانیم کارها راپیش ببریم. دست هايی است برای تخریب ، حادثات اتفاق می افتد، کاملا محفوظ نیستیم، دستها بسیار قوی استند، مملکت ما کوچک است و همسایه های کلان داریم اما از تاریخ تجربه داریم که مقاومت هم داشتیم. به همین کوچکی، حکومت افغانستان در برابر بعضی حرکات مقاومت کامل از خود نشان داده است

شما بیاد دارید که زمانی مجبور شده باشید که خودتان قاطعانه تصمیم بگیرید و خودتان عمل کنید؟

تنها نی. هیچ زمانی نشده که به سر کل بی اعتبار شده باشم.

نه اینکه بی اعتبار شده باشید، بلکه مجبور شده باشید که برای حل یک قضیه از صلاحیت و اقتدار خودتان استفاده کنید؟

در روزهای بسیار مشکل بلی. در روزهای که شرایط به اندازه ی مشکل می شود که از توان حکومات بلند می رود. به شکل مثال، در یک زمان چند مشکل برایم پیش شد. در شینوار شورش شد، در قندهار یک حرکت آغاز شد و در یک محل دیگر هم چنین شد. یعنی سه حرکت بزرگ یکجا شروع شد. در آن زمان سردار شاه محمود خان نظر به بعضی مسایل یک نوع قهر کرده بود. در همین وقت بسیار نگران بودم که چه خواهد شد؟... بعد یک مکتوب برای سردار شاه محمود خان نوشته کردم که اوضاع افغانستان خوب نیست، هر زمانی که مشکلات کلان داشتم به شما مراجعه کردم آرزومند استم که این مکتوب را شما قبول کنید. جواب آمد که به زودترین فرصت می آیم. زمانی که سردار شاه محمود خان آمد همه چیز تسکین شد. طالع داشتم که کاکای مهربان داشتم

خوب، می رسیم به مسله کودتای سال 1973، کودتای که به وسیله محمد داوود رخ داد، بعضی ها می گویند که اختلافات خانواده باعث کودتا شد، برخی دیگر می گویند که به اساس قانون اساسی 1343 متوجه شد که دیگر نمی تواند در اداره امور کشور نقش داشته باشد، از این طریق خواست که کشور را به دست خود بگیرد و زمام اموررا داشته باشد. شما زمانی که خبر کودتا را شنیدید، چه احساس کردید؟

هیچ تعجب نکردم. کسی که برایم خبر را داد، بسیار هیجانی بود. گفت: "کوکوکوکودددتاتای داوود خان صورت گرفته" به تعجب به طرفم نگاه می کرد که چرا من واکنش نشان نمی دهم. دلیل این بود که، من یک سهو کردم، من و داوود خان بسیار صمیمی بودیم، در یک خانه زندگی کرده بودیم، اقلا میدانستم که داوود یک عشق ملی دارد. من هم مانده (خسته) شده بودم، همین صفت داوود خان مرا وادار ساخت که فکر کنم اگر قرار است کسی بعد از من بیاید، داوود خان می تواند یک کاری کند. تا زمانی که من در سفارت روم بودم، اخبار جمهوریت رسید و دیدم که.... در همان جا گفتم که خدا خیر افغانستان را پیش کند با این اوضاعی که من میبیینم . داوود خان دو دوره آخری صدراعظم بود، یک دوره ای دیگر هم محمد هاشم خان کاکایش بود. صدا می کردند که "دوره ای فرسوده ای سلطنت" بعدا پرسان کردم که چطور؟ گفتند که این را تحمیل کرده بودند

شما بعد از کودتا با داوود خان تلفنی صحبت کردید؟

بلی. چند بار. هر پیشنهادی که کرد که یک نزدیکی واقع شود، قبول نکردم. بسیار غلط هم بود چرا باید خود را در لحاف بیمار میپیچیدم . به هر صورت، خدا بيآمرزش، پسر کاکایم بود. شاید او هم عشق به وطن داشت. این را باید بگویم که داوود خان خائن نبود. داوود خان خودخواه بود اما هیچ وقت فکر خیانت با وطن خود را نداشت؛ چنین آدمی نبود. من همیشه احترامش را دارم به حیث یک صدراعظمی که چند وقت خوب کار کرد، اما هیچ وقت عفو نمی کنم اش بخاطر کودتايی که به همین شکل کرد. من چندین بار برایش پیشنهاد کردم که دیگر خسته شده ام، شما جوانان پیش شوید. اما به هر صورت خدا ببخشیش. من البته از داوود خان بعضی خاطرات خوب هم دارم.

هیچ نظری موجود نیست:

تعداد بازديدکنندگان